#❦ققنوس_آتش❦
#پارت_62
- نجاتت نداده بودما قبل تولدت مرده بودی.
آدلارد قهقههای سر میدهد.
- بهتر؛ اصلاً دوست ندارم پیرتر بشم.
ناگهان دخترکی با نقاب و تیپ خفن جلو میآید و روی صندلی مینشیند، نو*شی*دنیاش را روی میز میگذارد و با حالتی که انگار تمام مدت آنها را زیر نظر داشت و حسودیاش شده ل*ب...