Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_58 پوفی از روی حرص بیرون می‌دهد. چند روز است که خانه سوخته را زیر نظر گرفته ولی شخصی را نمی‌بیند. انگار پیرمرد آب شده و در زمین فرو رفته! گشنه است و راهی جز ترک محل پیدا نمی‌کند. به ناچار داخل فروشگاهی می‌رود تا کیک آبمیوه‌ای بخورد و کمی از گرسنگی‌اش کم کند اما تا چشم...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_57 با سر و صدایی که در اتاق پیچیده است هوشیار می‌شود اما چشم باز نمی‌کند. صداها واضح نیست! بیخیال از زمان و مکان به طرفی می‌غلتد که از روی تخت پرت می‌شود کف زمین! آه گویان دستی به روی سرامیک‌های کف زمین می‌زند که سردی‌شان به ب*دن آزراء منتقل می‌شود. سرش را که بلند می‌کند...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_56 دردمند چشم‌هایش را باز می‌کند. کسی جز ساموئل را بالا سر خود نمی‌بیند. دستی روی گ*ردنش می‌گذارد، جریان نامتعادلی از انرژی را در ب*دن خود حس می‌کند. ساموئل با دیدن حرکات آدلیر سرش را نزدیک‌تر می‌کند و می‌گوید: - حالت چطوره؟ آدلیر چشم‌هایش را در هم فشار می‌دهد و باز...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_55 دل را به دریا می‌زند و دست‌هایش را می‌گذارد. خدا‌خدا می‌کند که بدتر نشده و باعث سوختگی نشود. چشم‌هایش را بسته و فقط صدای ضجه می‌شنود! ضجه مادرش اولیویا! ضجه پدرش دنیل! گریه‌های از ته دل مالدین و بقیه همکارها. خودش هم حال و روز خوشی ندارد. صدای دستگاه گوشش را کر کرده...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_54 پا تند می‌کند تا زودتر به اتاق آدلیر برسد! گلوله‌ای به گ*ردنش اصابت کرده بود و دکتر قطع امید! وقتی خبر را از پدرش شنید دلش به دو پاره شد، نفسش را با فشار بیرون می‌دهد و با دیدن پدرش که پشت سرش می‌آید پا تندتر می‌کند. اولیویا با دیدن آزراء از جا برمی‌خیزد و به سمتش...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_53 چند هفته از دیدن دارک می‌گذرد، در این چند هفته به دنبال آن مرد وقت‌وبی‌وقت به خانه سوخته سر می‌زد اما اثری از او نبود! ساموئل هم قول داده بود که او را تعلیم بدهد. سرش را تکانی می‌دهد تا فکر‌های حجوم برده به سرش را دور کند و درب را با کلید در دست باز می‌کند. - بابا...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_52 دارک کت رز را می‌پوشد، کت خود را در دست می‌گیرد و خارج می‌شود. میا که از دست دارک دلخور شده بود می‌گوید: - نگاه کن تو رو خدا! با وجود این‌که زده سوزوندتش جلوی من طرفداری‌شو می‌کنه، یعنی حس خاصی نسبت بهش داره؟ پزشک درب معجون را می‌بندد، به میا می‌دهد و در جوابش...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌فصل_3 ‌#‌پارت_51 قدرتمندترین سلاح روی زمین… روح انسان در آتش است. *** - بس‌ کن رز این حرف‌ها و این کارها چیه؟ اصلاً تو چرا عصبانی هستی؟ رز دست‌هایش را محکم به میز می‌زند و بلند می‌گوید: -من عصبانی‌م چون انگار عضو این سازمان نیستم! من ققنوسم ولی هیچی بلد نیستم! هیچ تعلیمی...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_50 حس عذاب وجدان بدی درونش پیچیده! تقصیر او است که دارک این چنین سوخت! - اگه بخوای من بهت یاد میدم. حرف دارک رشته افکار آزراء را به دو پاره کرد. سرش را بالا می‌کشد و با تعجب پرسید: - چی؟ تو چیکار می‌کنی؟ دارک یقه کت چرمی آزراء را یکم بالا می‌دهد که درد سوختگی کم شود و...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_49 آزراء تک خنده‌ای می‌زند و با طعنه می‌گوید: - وای اسمامون شبیه همه؛ منو ببرید سازمان خودتون! و دوباره بلند می‌خندد، دارک از این حرکت آزراء عصبانی می‌شود و سعی در گرفتن یقه آزراء می‌کند. آزراء با دو دست ضربه‌ای به کتف‌های دارک وارد می‌کند تا از او فاصله بگیرد و خودش چند...
بالا