Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_48 به هزار و یک بدبختی آدلیر را پیچاند و به خانه رفت، وقتی پدرش را آن‌جا ندید تصمیمش برای رفتن به قرار ملاقات؛ محکم‌تر شد. ست ساده مشکی با کت چرم و یک کلاه آفتابی پوشیده بود. موهایش را که دم اسبی بسته از قسمت بند کلاهش رد می‌دهد تا اذیت نشود. نقاب آهنین خود را روی صورتش...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_47 از این‌که کار درستی کرده که با آدلیر این‌جا آمده یا نه را اصلاً مطمئن نیست. اخم‌هایش در هم تنیده شده و هیچ جیکی نمی‌زند که آدلیر در ماشین را برایش باز می‌کند و آزراء پیاده می‌شود. آدلیر هم می‌داند که از آن‌جایی که آزراء کل راه را دست به س*ی*نه نشسته بود و اخم بر هم...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_46 *** - مراقب خودم هستم بابا، فعلاً. و از خانه خارج می‌شود. تقریباً چند روز از دیدن آن مرد گذشته و در این چند روز در‌به‌در دنبالش گشته بود. حتماً چیزی هست، اگر چیزی نبود که فرار نمی‌کرد. امروز می‌خواهد دوباره به آن خانه سوخته برود. درست است که حالش کمی نامساعد است و...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_45 انرژی زیادی را در خود حس می‌کند. موهایش را دم اسبی بسته و یک استایل دخترانه برفی دارد، آمده بود تا از چند تا خانه دیگر پرس و جو کند. ماشینش را نزدیک خانه آتش گرفته رها کرده بود. با لبخند رضایت بخشی به سمت ماشین حرکت می‌کند که متوجه می‌شود فردی از درون خانه آتش گرفته...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_44 درب چندین خانه را می‌زند و می‌پرسد. تنها جواب‌هایی که می‌گیرد این است که «فکر کنم پلیس‌ها درگیر شده بودن و ناخواسته این‌جا آتیش گرفت، هرکسی که داخل بود و نبود هم فوت کرد». کلافه سوار ماشین می‌شود که صدای گوشی توجهش را به خود جلب می‌کند. شماره ناشناس!! - بله؟ - سلام...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_43 آندریاس کاغذ را پاره می‌کند و جلوی آزراء می‌گیرد. - بیا این هم آدرس دقیق خونه. کاغذ را از دستش می‌گیرد و در حالی که به او چشم دوخته می‌گوید: - خوبه، چند هفته‌ای هم مرخصی رد کن می‌خوام برم دنبال همین کار ها. - باشه مشکلی نیست فقط مراقب خودت باش. ولی آزراء بدون جواب از...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#پارت_42 که ققنوس آتش است ها؟ هه در خواب ببیند بتواند از چنگ دارک بگریزد!! با لبخند عجیبی سوار ماشین می‌شود و به راه میفتد. باید یک نقشه درست حسابی بچیند. تور را جوری پهن خواهد کرد که رز سیاه نه؛ پدرش هم نتواند نجات پیدا کند *** وارد مقر می‌شود. مانند همیشه با قدم‌های محکم و...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_41 می‌خواست از ساختمان خارج شود که دستیار ارباب صدایش کرد و گفت که ارباب دارکنس با او کار دارد، برای همین اکنون در راه رفتن به اتاق مخفی بود. سوار آسانسور می‌شود ولی به جای طبقه مورد نظر چند دکمه را باهم می‌زند. در مخفی پشت سرش باز شده و دارک داخل می‌شود. ارباب نقابش را...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_40 پلاستیک آب می‌شود و به همراه آب درون او روی کف زمین می‌ریزد. ساموئل از جایش بلند می‌شود و می‌گوید: - قادر بر کنترلش هستی؟ رز با ناراحتی سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: - نه نمی‌تونم کنترلش کنم اگه می‌تونستم همچین بلایی روی گربه بیچاره نمیاوردم! ساموئل از پشت میز کنار...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_39 پاهایش همراهی نمی‌کنند اما مجبور است. از در ورودی داخل می‌شود که همه را گرد هم در سالن می‌بیند. نفس‌نفس زنان و با اعصاب داغون! جلوتر می‌رود و می‌گوید: - چی شده بابا چرا عصبی‌ای؟ تازه متوجه او شده‌اند! آندریاس با عصبانیت از جایش بلند می‌شود، جلو می‌آید و همین که می‌خواهد...
بالا