#❦ققنوس_آتش❦
#پارت_48
به هزار و یک بدبختی آدلیر را پیچاند و به خانه رفت، وقتی پدرش را آنجا ندید تصمیمش برای رفتن به قرار ملاقات؛ محکمتر شد.
ست ساده مشکی با کت چرم و یک کلاه آفتابی پوشیده بود. موهایش را که دم اسبی بسته از قسمت بند کلاهش رد میدهد تا اذیت نشود. نقاب آهنین خود را روی صورتش...