Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_78 این‌قدر خانه بزرگ است که مهر سکوت بر ل*ب‌های آزراء نشانده. کفپوش چوبی و مبل‌های سلطنتی به همراه تابلو‌های زیبا روی دیوار و پله‌های چوبی که به طبقه بالا می‌رسید فضای دلچسبی را ایجاد بود. بوی عود گل رز در هوا دلش را حالی به حالی می‌کرد. لبخند رضایت بخشی می‌زند و می‌گوید: -...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_77 دارک نقابش را مرتب می‌کند و ل*ب می‌زند: - دیدی بهت گفتم طرف اشتباهی ایستادی! - برام مهم نیست. - پس پاشو تا بریم به مقر ما! و از جایش بلند می‌شود، آزراء نگاهی با اخم به او می‌اندازد. چشم‌هایش از شدت گریه قرمز شده بودند و رد اشک بر گونه‌هایش مانده بود. - چرا فکر می‌کنی وقتی...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_76 وقتی چشمانش را باز می‌کند که دیگر نمی‌تواند اراجیف ساموئل را تحمل کند. یقه‌اش را محکم می‌گیرد و به دیوار نزدیک‌شان می‌کوبد. - همه این‌هایی که میگی درست! ولی من از هفت سالگی برای شما کار کردم! هرجوری دلتون خواست من رو آموزش دادین و ازم یه قاتل بی‌رحم ساختید! فکر کنم کارهای...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_75 قهقهه‌ی بلندی سر می‌دهد. عجیب است! خندیدنش دیگر چیست! آندریاس دستی روی کتف ساموئل می‌گذارد. - چت شد! ساموئل با تندی دست آندریاس را کنار می‌زند و با خنده‌ی عصبی افزود: - خانوم می‌خواد استعفا بده! دستانش را قفل یکدیگر می‌کند و به پشتش می‌اندازد، آرام‌آرام از پشت میز...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_74 دستش را از زیر چانه‌اش برمی‌دارد. - که این‌طور! لئون دستان رز را در چنگش می‌گیرد. - ازت خواهش می‌کنم ژاکلین! استعفا بده! - چرا؟ - چرا داره دختر؟ نگاهی به من کن چی کشیدم از دست این سازمان! همون موقع هم من راضی نبودم عضو این سازمان بشیم کاترینا زیاد اصرار کرد. رز نگاهی...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_73 - ربطش اینه‌ که ژاکلین همزاد منفیه! یعنی سازمان این رو نمی‌دونسته! ای‌بابا؛ باز بحثشان شد! آزراء رو به لئون می‌کند و می‌گوید: - همه میگن من همزاد منفی هستم، خب این یعنی چی؟ - یعنی یه حس خون‌خواری داری! برعکس همزاد مثبت که صلح طلبه! تو عاشق کشت‌و‌کشتار و جنگ هستی! - مثل...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_72 از ماشین پیاده می‌شود که لئون را در حال خارج شدن از خانه می‌بیند. بلند صدایش می‌کند تا بماند. - لئو…ن!! لئون با دیدن آندریاس پا به فرار می‌گذارد و آندریاس نیز به دنبالش میدود. تا آزراء به خود می آید و از ماشین خارج می‌شود آنان مسافت زیادی را طی کردند. در ماشین را...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #فصل_4 ‌#‌پارت_71 وقتی دراین زمانه همه دست‌ها یکیست دیگر به چشم‌های خودم هم اعتمادی نیست *** چشم‌هایش را باز می‌کند و با دیدن ساعت «۱۲:۲۷» از جا برمی‌خیزد. خمیازه عمیقی می‌کشد، دست‌هایش ناخودآگاه در هوا می‌روند و کش و قوسی به خود می‌دهد. حوله را بر می‌دارد و وارد حمام می‌شود. دیشب...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_70 آزراء روی صندلی نشسته و آدلارد، ساموئل و آندریاس دورش کرده‌اند. آزراء در حال خود نیست و آندریاس می‌تواند این را از تکان دادن بی‌وقفه‌ی پایش و حالت دستانش که قفل هم بودند متوجه شود. - اگه نرسیده بودیم اون پسرها رو کشته بودی نه؟ آزراء بدون بلند کردن سرش در جواب آدلارد محکم...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_69 درب نو*شی*دنی را باز می‌کند و جلوی آندریاس می‌گیرد. - بخور؛ داری از حال میری! آندریاس دست آدلارد را پس می‌زند و می‌گوید: - خوبم! فقط نگرانم! - رز که طوریش نمیشه این کارا چیه؟ مگه بچه‌اس. آندریاس محکم روی آدلارد داد می‌زند و می‌گوید: - بچه نیست! ولی هیچ وقت تا ساعت سه نصف شب...
بالا