Lunika✧
مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,932
- لایکها
- 14,256
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- کیف پول من
- 291,613
- Points
- 70,000,190
- سطح
-
- حرفهای
#❦ققنوس_آتش❦
#پارت_79
- چه پیدا کردنی! بعد این همه سال اومده که چی بشه! دیگه الان چه فرقی به حال من میکنه!
- فرقی به حال تو نمیکنه اما اسمش پدر که هست!
آزراء چایش را سر میکشد و ماگ را در سینی قرار میدهد.
- از سازمان بگو!
دارک نیشخندی میزند و میگوید:
- تو که قصد اومدن نداری چرا میخوای بدونی؟
- شاید اومدم!
- چرا شاید!
آزراء با خنده ل*ب میزند:
- چون من جز آدم کشتن چیزی بلد نیستم که شغل دیگهای داشته باشم.
***
- همین الان میری دختر منو برام میاری ساموئل!
ساموئل با عصبانیت پروندههای روی میزش را به زمین میریزد.
- بس کن آندریاس! قهر کرده میاد دیگه اینقدر رو مخ من راه نرو!
آندریاس محکم دستش را روی میز میکوبد.
- روی مخ تو راه میرم؟ میگم دیشب خونه نیومده پیش لئون نرفته! معلوم نیست کجاست، همین الان پیداش کن!
ساموئل از جایش برمیخیزد و با اخمهای در هم تنیده زمزمه میکند:
- به من چه ربطی داره! اون استعفا داد و رفت، من الان هیچ مسئولیتی در قبالش ندارم!
واقعاً دیگر تحمل ندارد، او باعث شد مگر میشود ربطی نداشته باشد!
- ساموئـ…ل! برو آزراء رو پیدا کن وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی!
ساموئل انگشت اتهام را به سمت آندریاس میگیرد.
- الان بخاطر اون دختره خون داداشتو تو شیشه میکنی؟
آندریاس نگاهی تأسف باری به ساموئل میاندازد و در حالی که سرش را به نشانه نه تکان میدهد زمزمه میکند.
- کی وقت کردی اینقدر کثیف بشی ساموئل! اون دختره که میگی دختر منه!
ساموئل زیر خنده میزند.
- فکر کردی واقعاً دخترته؟
- آره هست، برخلاف تو که عموش بودی بخاطر ققنوس بودنش ولی اون دختر من بود بدون هیچ دلیلی!
و قصد رفتن میکند اما قبل از اینکه کاملاً خارج شود رو به ساموئل میکند و میگوید:
- اگه تونستی برش گردون، اگه نه منم همراهش از این سازمان میرم!
دیگر منتظر جواب ساموئل نمیماند، چگونه شد که ساموئل صد و هشتاد درجه تغییر کرد!
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
#پارت_79
- چه پیدا کردنی! بعد این همه سال اومده که چی بشه! دیگه الان چه فرقی به حال من میکنه!
- فرقی به حال تو نمیکنه اما اسمش پدر که هست!
آزراء چایش را سر میکشد و ماگ را در سینی قرار میدهد.
- از سازمان بگو!
دارک نیشخندی میزند و میگوید:
- تو که قصد اومدن نداری چرا میخوای بدونی؟
- شاید اومدم!
- چرا شاید!
آزراء با خنده ل*ب میزند:
- چون من جز آدم کشتن چیزی بلد نیستم که شغل دیگهای داشته باشم.
***
- همین الان میری دختر منو برام میاری ساموئل!
ساموئل با عصبانیت پروندههای روی میزش را به زمین میریزد.
- بس کن آندریاس! قهر کرده میاد دیگه اینقدر رو مخ من راه نرو!
آندریاس محکم دستش را روی میز میکوبد.
- روی مخ تو راه میرم؟ میگم دیشب خونه نیومده پیش لئون نرفته! معلوم نیست کجاست، همین الان پیداش کن!
ساموئل از جایش برمیخیزد و با اخمهای در هم تنیده زمزمه میکند:
- به من چه ربطی داره! اون استعفا داد و رفت، من الان هیچ مسئولیتی در قبالش ندارم!
واقعاً دیگر تحمل ندارد، او باعث شد مگر میشود ربطی نداشته باشد!
- ساموئـ…ل! برو آزراء رو پیدا کن وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی!
ساموئل انگشت اتهام را به سمت آندریاس میگیرد.
- الان بخاطر اون دختره خون داداشتو تو شیشه میکنی؟
آندریاس نگاهی تأسف باری به ساموئل میاندازد و در حالی که سرش را به نشانه نه تکان میدهد زمزمه میکند.
- کی وقت کردی اینقدر کثیف بشی ساموئل! اون دختره که میگی دختر منه!
ساموئل زیر خنده میزند.
- فکر کردی واقعاً دخترته؟
- آره هست، برخلاف تو که عموش بودی بخاطر ققنوس بودنش ولی اون دختر من بود بدون هیچ دلیلی!
و قصد رفتن میکند اما قبل از اینکه کاملاً خارج شود رو به ساموئل میکند و میگوید:
- اگه تونستی برش گردون، اگه نه منم همراهش از این سازمان میرم!
دیگر منتظر جواب ساموئل نمیماند، چگونه شد که ساموئل صد و هشتاد درجه تغییر کرد!
کد:
- چه پیدا کردنی! بعد این همه سال اومده که چی بشه! دیگه الان چه فرقی به حال من میکنه!
- فرقی به حال تو نمیکنه اما اسمش پدر که هست!
آزراء چایش را سر میکشد و ماگ را در سینی قرار میدهد.
- از سازمان بگو!
دارک نیشخندی میزند و میگوید:
- تو که قصد اومدن نداری چرا میخوای بدونی؟
- شاید اومدم!
- چرا شاید!
آزراء با خنده ل*ب میزند:
- چون من جز آدم کشتن چیزی بلد نیستم که شغل دیگهای داشته باشم.
***
- همین الان میری دختر منو برام میاری ساموئل!
ساموئل با عصبانیت پروندههای روی میزش را به زمین میریزد.
- بس کن آندریاس! قهر کرده میاد دیگه اینقدر رو مخ من راه نرو!
آندریاس محکم دستش را روی میز میکوبد.
- روی مخ تو راه میرم؟ میگم دیشب خونه نیومده پیش لئون نرفته! معلوم نیست کجاست، همین الان پیداش کن!
ساموئل از جایش برمیخیزد و با اخمهای در هم تنیده زمزمه میکند:
- به من چه ربطی داره! اون استعفا داد و رفت، من الان هیچ مسئولیتی در قبالش ندارم!
واقعاً دیگر تحمل ندارد، او باعث شد مگر میشود ربطی نداشته باشد!
- ساموئـ…ل! برو آزراء رو پیدا کن وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی!
ساموئل انگشت اتهام را به سمت آندریاس میگیرد.
- الان بخاطر اون دختره خون داداشتو تو شیشه میکنی؟
آندریاس نگاهی تأسف باری به ساموئل میاندازد و در حالی که سرش را به نشانه نه تکان میدهد زمزمه میکند.
- کی وقت کردی اینقدر کثیف بشی ساموئل! اون دختره که میگی دختر منه!
ساموئل زیر خنده میزند.
- فکر کردی واقعاً دخترته؟
- آره هست، برخلاف تو که عموش بودی بخاطر ققنوس بودنش ولی اون دختر من بود بدون هیچ دلیلی!
و قصد رفتن میکند اما قبل از اینکه کاملاً خارج شود رو به ساموئل میکند و میگوید:
- اگه تونستی برش گردون، اگه نه منم همراهش از این سازمان میرم!
دیگر منتظر جواب ساموئل نمیماند، چگونه شد که ساموئل صد و هشتاد درجه تغییر کرد!
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان