شعر مجموعه اشعار عصر یک‌شنبه | آیناز کاربر تک‌رمان

[ساعت دار]

انگار قرار نیست شعله‌ها دوباره جان بگیرند
انگار قرار نیست آتش دوباره قلب من را بسوزاند
انگار قرار نیست گرما دوباره به نگاهت بیاید
انگار قرار نیست برق دوباره به چشمانت بیاید

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

تو در خاموشی ابدی فرو رفته‌ای
تو در ابهام تاریکی فرو رفته‌ای
کم‌کم فروغ از روحت هم مانند نگاهت می‌رود
کم‌کم روشنایی از جسم و روحت می‌رود

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

می‌خواهم با کبریتی سوخته، به آتش جان بدهم
می‌خواهم اجازه‌ی برگشت به فروغ نگاهت بدهم
می‌خواهم دل‌سردی را به دل‌گرمی تغییر بدهم
می‌خواهم به روح قبلی‌ات اجازه‌ی برگشت بدهم

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

آیا می‌شود روزی برق چشمانت برگردد؟
آیا می‌شود روزی روشنایی‌ به روحت برگردد؟
آیا می‌شود روزی فروغ به نگاهت برگردد؟
آیا می‌شود روزی دل‌گرمی به حرف‌هایت برگردد؟

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

روحم از سردی حرف‌هایت یخ زده است
جسم‌ام از نگاه بی‌فروغ‌ات یخ زده است
دیگر فانوس دل‌گرمی من هم خاموش شده است
دیگر فروغ نگاه من هم گم شده است

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

دیگر جان جنگیدن برای دل‌گرم کردن‌ات را ندارم
دیگر جان دل‌تنگ شدن برای نگاهت را ندارم
من هم درست مانند تو در دنیای تاریکی گم شده‌ام
در اقیانوسی پر از سردی غرق شده‌ام

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

دیگر کسی برای نجات دادن ما وجود ندارد
دیگر روحی که یخ نزده باشد وجود ندارد
در تمام عمر دست در دست هم بوده‌ایم
الان هم باهم وسط دنیای تاریکی گم شده‌ایم...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان