من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باشیارا ننشستی یک شب به پایم
تو بگرفتی هرچی هست از جانم
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باشیارا ننشستی یک شب به پایم
تو بگرفتی هرچی هست از جانم
تا دل نشود عاشق، درکی نیست از حال یه عاشقمن اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
قدش به درخت سرو میماند راستتا دل نشود عاشق، درکی نیست از حال یه عاشق
یا رب مبادا حسکند، درککند کسی حال یه عاشق
روشنیِ طلعتِ تو ماه نداردباز ت؟
تماشایت میکنم روزی هزار بار
شکرش میکنم بابتت روزی هزار بار
تلخ کنی د*ه*ان من قند به دیگران دهیدگر بعد تو عاشقی ممنوع زندگی ممنوع دیوانگی ممنوع است
یادم معطر میشود وقتی که یادت میکنمتلخ کنی د*ه*ان من قند به دیگران دهی
نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی
ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرودیادم معطر میشود وقتی که یادت میکنم
ای یاد تو مستانگی هشیار مگذارم مرا
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیستای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود
ان دل که با خود داشته ام با دل ستانم میرود