Usage for hash tag: آتشگر_گیتی

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...بخوابم. قبلاً این‌قدر خوابالو نبود. لبخند ریزی روی‌ ل*ب‌هام می‌شینه؛ اما اون‌قدر خسته هستم که توجه‌ای به خودش و حرف‌هاش نداشته باشم. *** - آتش! این بچه چرا ساکت نمیشه؟ در حالی که آیلین رو توی دست‌هام جابه‌جا می‌کنم، ل*ب می‌زنم: - چی می‌خوای؟ هان عزیزم؟ #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  2. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...خیلی زیاد شده. جوری که خبر نداشتم هنوز هم داره کار می‌کنه. شاید عقد من ساکت‌ترین عقد اون محضر بوده باشه. به خاطر آزیتا مجبور شدم از تمام خاطرات و علایقم دست بکشم. دلم می‌خواد نبخشمش؛ اما خواهرمه دیگه، مگه می‌تونم سنگ‌دل‌ترین و خنگ‌ترین آبجیم رو نبخشم؟ #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  3. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...رو بزار برای یه وقت دیگه. دستش رو می‌گیرم و سریع می‌ریم پایین. آناهید صندلی عقب می‌شینه و دسته‌گل رو روی پای گیتی می‌ا‌ندازه. - گل برای چیه؟ به خدا الان گریه می‌کنم. چه فکری تو سرتونه؟ لباس سفید برای چیه؟ اصلاً گوشیت رو بده می‌خوام به گرشا زنگ بزنم‌‌. #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  4. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...مهم نیست. خواهرت هم هرکاری دوست داره انجام بده. می‌دونی وقتی مجبور شدم بزنم تو گوشِت و یه جوری جلوه بدم انگار ازت بدم میاد، خودم چه‌جوری می‌شدم؟ حالم از خودم بهم می‌خورد. گیتی درکمون کن. بغض می‌کنه و جیغ می‌کشه: - نمی‌خوام ولم کن! اصلاً برام مهم نیستید. #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  5. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...یادمه که مامانت صنوبر خانوم و مامان‌بزرگت شاه صنم خانوم، خیلی لوست می‌کردن. یادته یه بار مامانت هی بهت می‌گفت" پسر قشنگم بیا قرمه سبزیت رو بخور مادر. بچم از صبح هیچی نخورده. خودم بهت بدم؟" با صدای بلند می‌خنده و میگه: - وایی دلم تنگ شد براشون. مجید مامانش! #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  6. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...جونم، بهت پیام میدم. بعد هم با دکتر و پرستار بای بای می‌کنه و بیرون میاد. پشتش با کمر خمیده و حالت خوابالو بیرون میام و میگم: - هدفت چیه؟ الان چی‌کار کنیم؟ می‌خوای گریه کنی؟ یا من رو بزنی؟ یا شاید هم از حال بری؟ کدوم رو دوست داری مصیبت؟ - به من نگو مصیبت. #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور...
  7. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...از گوشه‌ی اتاق میاد. - آقای دکتر میشه یه برگه و خودکار بدید؟ می‌خوام شماره بنویسم. با بهت به عقب برمی‌گردم و به گیتی و مرد نظافتچی خیره می‌مونم. با داد میگم: - به کی می‌خوای شماره بدی؟ می‌خنده و میگه: - به نریمان! قرمز میشم و با خشم خیره مرد می‌مونم‌‌. #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  8. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...که آتش با نگرانی میگه: - گیتی؟ داری می‌لرزی. سردته؟ می‌زنه کنار و خیلی سریع کُتش رو در میاره و تنم می‌کنه. - خیلی سردت شد بهم بگو باشه؟ گیتی نخوابی‌ها! باشه؟ می‌خندم و نامفهوم میگم. - چه ربطی داره؟ موهام پخش شده دور گردنم و شالم معلوم نیست کجای ماشین افتاده. #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور...
  9. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌لرزه. - یاخدا! گیتی! گیتی! روی هوا قرار می‌گیرم و سیل عظیمی آب روی صورتم جریان پیدا می‌کنه. چشم‌هام رو که باز می‌کنم، متوجه خالی شدن بطری آب روی صورتم میشم. - ولم کن! خفه شدم. بطری رو پرت می‌کنه کناری و محکم توی بغلش می‌گیرتم. - عزیزم، من رو ترسوندی. #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  10. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...دست‌هاش رو تو هوا تکون میده و میگه: - خوبه که زنده‌ای! *** توی کافه نشستم و آتش هم روبه‌رومه. نمی‌دونم چرا پیشنهاد گرشا برای فرصت دادن به آتش رو قبول کردم. گرشا همیشه توی تمام رفتار‌ها و کارهاش با سیاست و فکر تصمیم می‌گرفت؛ پس اصلاً ناراحت نیستم‌‌‌. - خب؟ #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
بالا