Usage for hash tag: آتشگر_گیتی

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...برم حموم. شیر آب رو باز کردم خودم رو به قطرات آب سپردم. می‌تونستم آروم بشم ولی باز هم نه. فکر دختر ازیتا و آتش از ذهنم نمی‌رفت ولی... چه‌قدر شبیه خواهرم بود. چرا گفتم خواهرم؟ مگه آزیتا خواهرم بود؟ کدوم خواهری اخه این‌کار رو می‌کنه؟تو ذهنم سر خودم داد کشیدم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  2. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...با خودم روشن نبود. من بودم. آقای قربانی دستش رو زیر چونه‌اش گذاشت و گفت: - خب می‌دونم که الان حوصله‌اشون از حرف‌های ما سر رفته. به هر حال جوانن دیگه. به نظر من بهتره برن توی اتاق و یه‌کم با هم صحبت کنن تا بیشتر آشنا بشن با هم. آقای رادمهر شما نظرتون چیه؟ #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  3. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...این‌همه سال دهنم رو بستی؛ دیگه نمی‌زارم. می‌خوام داد بزنم همه بفهمن تو چه‌قدر ع*و*ضی هستی. چقدر دلم رو شکوندی. لعنتی مگه دوستم نداشتی آتش؟ چرا؟ من رو گذاشتی رفتی؟ ولی بهت قول میدم انتقام تمام این روزها رو ازت می‌گیرم آتش! آتیشت میشم و می‌سوزونمت. - برو بیرون. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  4. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...تبریک بگن. البته همه شوک شده بودن. فکر نمی‌کردیم آتش و آزیتا بچه داشته باشن. البته دیگه الان ازیتا بی‌چاره که اون دنیاست اما خب آتش بابای خوبیه دیگه. خواستم بگم تو هم نمیای؟ دخترش اون‌قدر خوشگله و شبیه ازیتاست. آتش‌ هم که عاشق دخترشه. خدا برای هم نگهشون داره. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  5. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...کردم و با اخم گفتم: - همونی که تو می‌خوری. - باشه. به سمت گارسون کرد و سفارش داد. - گیتی فکر کردی نمی‌دونم فکرت هنوز پیش آتشه؟ مثلاً من روان‌شناسم‌ها! با عصبانیت و کلافگی گفتم: - دیوونه شدی پرداد؟ من الان نامزدتم دیگه. دیگه چی می‌خوای؟ گفتم که دوستت دارم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  6. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...نگیر، پردادم! تلفن رو قطع کردم و اون رو با احتمالات وحشتناک ذهنش تنها گذاشتم. کار درستی بود این‌که دیگه آتش رو نمی‌خوام. این‌که تمام ذهنم شده انتقام، انتقام این چهار سال واقعاً کار درستی بود؟ نمی‌دونم فقط می‌دونم باید می‌خوابیدم تا کمی، شاید فقط کمی اروم بشم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  7. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...از اون زنش، از همشون انتقام این همه زجه رو می‌گیرم؛ ولی حیف دیگه دستم به آزیتا نمی‌رسه! آزیتا رفت اون دنیا. با این‌که توی مراسم مرگش نبودم و دفن شدنش رو هم ندیدم؛ ولی احساس می‌کنم هر لحظه باهامه. روحش رو پیشم حس می‌کنم. بعد از خوردن غذا به سمت باغ عمارت رفتم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  8. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...عوض کردم. دیگه نیازی به جوراب شلواری نبود. کفش‌های پاشنه دار زردم رو هم پوشیدم. موهام رو بالا بستم و از گوشه بافتم و بهش وصل کردم. یه آرایش ملایم هم کافی بود. بلند شدم و روی صندلی نشستم. مثل همیشه سحرناز در زد و برای شام صدام کرد. ازش تشکر کردم و پایین رفتم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  9. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...راحت نفس بکشم. در زدم، با صدای کم جونی بهم اجازه ورود داد. وارد شدم و در رو پشتم بستم. مثل همیشه توی تراس روی ویلچرش نشسته بود. دوباره بغض کردم. مامان گندم: گیتی مامان تویی؟ - آره مامانم، منم قربونت برم. - دخترم خوبی؟ - آره قربونت بشم. من خوبم، تو خوبی؟ #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  10. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...به من چیزی نگفتی! - باشه. سرطانم تازه بهتر شده بود. بهشون چیزی نگفتم و خورفتم خونه جلوی خونه پر کفش بود... . رفتم داخل صدای همهمه و جیغ می‌اومد... . بیشتر رفتم داخل آزیتا بود با لباس عقدی که خودم برای خودم دوخته بودم نشسته بود. بغلش آتش بود. پرداد... . #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
بالا