...بد میشه هم واسه من و هاتف و تمام زیر دستهای سیروس که کمکمون خلاف کردن!
پلیس گفت:
- نگران نباشید فکر میکنم چندتا سوال و جواب سادهست.
سیروس: آره زود برمیگردم دخترم نگران نباش. تو برو به کلاس قرآنت برس دیر نشه!
و بعد این سوار ماشین پلیس شد و حرکت کردن.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...ازت اعصبانی بشم و جواب کارت رو بدم بیشتر ازت دلخور شدم حتی تو مخیلمم نمیگنجید یک روز بخوای منو بکشی.
هاتف نگاهش رنگ غم گرفت و گفت:
- من تو رو نکشتم ملودی تو زنده ای هنوز داری نفس میکشی ولی تو قلب من رو کشتی، داغونم کردی هست و نیستم رو با خاک یکی کردی!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...مشکوک به در اتاق خیره شد و چند ثانیه بعد قدم برداشت به سمت در، با کنجکاوی از لای در به داخل اتاق خیره شد، با دیدن هاتف که با خشم بالشت رو روی صورت ملودی فشرده بود و دست بردار نبود؛ متعجب شد با عجله وارد اتاق شد دست و هاتف رو کشید به سمت خودش و کنترلش کرد.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...مونه حتما باید به دستش بیاریم بدون اون زحمتامون بی فایدهست.
- نگران ققنوس نباش تو مشتمونه.
- ایول پسر، به هدفمون خلیی نزدیک شدیم باید بیشتر و محتاط تر عمل کنیم، به امید اینکه مرگ جلال رو باهم جشن بگیریم!
- نوشیدنیش هم پای من!
و هر دو بلند خندیدیم.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...و یک بادیگارد که اولین بار بود میدیدمش اومدن تو هال و رو به روی سیروس ایستادن. بادیگارد جدیده دومتر قد داشت و هیکلشم عینهو غول بود، یک پا الکساندر کارلین بود برای خودش! سوالی به تیرداد نگاه کردم و تا خواستم صحبتی کنم که سیروس گفت:
- خوش اومدی کامران.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...مکثی کرد و ادامه داد:
- فقط یکبار تیرداد، یکبار بهت اعتماد میکنم و هدفم رو بهت میگم هرچندم دیگه خودت الان همه چیز رو فهمیدی ولی بدون اگه حتی یک درصد بهت شک کنم که میخوای دهن لقی کنی جایی، به خداوندی خدا قسم خونت رو میریزم با اینکه میدونی چقدر عاشقتم!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی...
...کردنش دستش رو گرفتم انتظار داشتم با عصبانیت دستم رو پس بزنه اما این کار رو نکرد. وقتی از شهر خارج شدیم رسیدیم کنار یک قبرستون دور افتاده که خیلی با روستا فاصله داشت، وقتی رسیدیم ماشین رو کنار غسالخونهی اونجا پارک کردم و منتظر موندم سیروس خودش رو برسونه.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...که نه پایی واسه رفتن دارم نه مقصدی برای طی کردن، نه آرزویی برای رسیدن و نه دلیلی برای زنده موندن، هر چندم که اگه دلیل و دلخوشی داشته باشم دیگه مجالی برای زنده موندن نیست. من تصمیم خودم رو گرفتم تا قبل از اینکه قلبم از حرکت وایسته قلب ملودی رو در میارم!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...اومدم بیرون و آتیشی رو دیدم که از ته کوچه شعله میکشید و خونهمون رو میبلعید، خونهمون تو آتیش میسوخت و هرکس بعد اون یکی از خونهش بیرون میومد و با دیدن این آتیشی که زبونه میکشید و سر به فلک میرفت، تو سر خودش میزد و با دست پاچگی دنبال خاموش کردنش بود.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...وارد اتاق سیروس شدم و در رو آهسته بستم، به طرف کمد دیواریش رفتم و درش رو با کلیدی که از قبل ساغر جاش رو بهم گفته بود باز کردم. قلبم داشت تو دهانم میکوبید فقط الان کافی بود سیروس وارد اتاق بشه تا با دیدنم گردنم و قطع کنه، هوف خدایا خودم رو به خودت سپردم!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان