...رفت اما باچیزی که به چشم دیدم خون به مغزم نرسید. انگشتام خونی بود و از انگشتای دست راستم فقط سه تا باقی مونده بود! خدای من! من قبلا دوتا تا از انگشتام رو خورده بودم! حتی ترسی احساس نمیکردم نمیدونم چی شده بود که توی آینه زل زدم و با حرص شروع به خندیدن کردم!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...و استرس و هیجان! من امشب جلال رو نکشتم، من امشب به هدفم نرسیدم من موفق نشدم، من باخت دادم همش تقصیر اون صدای لعنتی بود که تا این لحظه ولم نمیکنه! حس میکنم تو وجودم و تو تک تک سلولام رخنه کرده یک چیز منحوث درونه منه که داره به هلاکت میکشونه روحم رو!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...دارم دلم فقط یک چیزی میخواد اینکه بذاری بغلت کنم تا قلبم آروم بگیره پسرم، فقط بذار یک بار بغلت کنم، یک بار!! نذار تو حسرت لمس کردن تنت بمیرم تو یادگار روزهای گذشتمی. بوی مادرت رو میدی! شبیه کسی هستی که همیشه دیوونه وار عاشقش بودم. بذار بغلت کنم عمادم!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمیفرد
#انجمن_تک_رمان
...که قبولش کرد. وقتی من به پدر و مادرت برای انتقام گرفتن نزدیک شدم صدها بار تو تنهایی به ریحانه گفتم عماد پسر منه اما اون انکار کرد. من بهخوبی خودم رو توی صورتت میدیدم تو پسر من بودی و هستی عماد!
عماد بدون هیچ عکسالعملی تو چشمام خیره موند، بدونِ پلک زدن!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمیفرد...
...سر رو بالشت میذاری یک خواب راحت داری یا تو هم مثه من هرشب کابوس اون صح*نه ها رو میبینی؟
خیلی حالش بد شده بود و این رو لرزش صداش و دستاش ثابت میکرد، هم صداش میلرزید و هم دستاش دقیقا حال خودم رو داشت حتی نمیتونست تعادل داشته باشه حس میکردم مشکل اعصاب داره.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی...
...ببینم منو یادت میاد جلال؟!
با این حرفش ناخواسته دستام لرزید، گفتم:
- چی میخوای بگی؟
با حرص خندید و گفت:
- منم عماد! پسر ریحانه و سَتّار که کردیشون زیر خاک یادت اومدم؟!
با گفتن این حرفش، قلبم از حرکت ایستاد، زبونم زودتر از عقلم کار کرد و گفتم:
- عـماد؟! پسرم!؟
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی...
...ولی حسم بهم میگه که همه چیز در وضعیت بدی قرار داره، حسم بهم میگه که ابویونا قطعا بهخاطر اینکه مجازاتش کمتر بشه اسم من رو با دلیل و مدرک به پلیس داده و گفته اعضاها و موادها رو از من میخریده اما چرا تا الان پلیس سراغم نیومده و دستگیرم نکرده برام جای سواله!!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی...
...کرده بودم، وارد اتاقِ سنگی شدم و با عجله به طرف گاوصندوق بزرگم قدم برداشتم، آب دهانم رو قورت دادم و انگشتم رو روی قسمت قفل لمسیش فشردم که درش باز شد، دستگیره رو گرفتم و بازش کردم، دیدم جا تره و بچه نیست!! با دیدن جای خالی ققنوس از ته دل شروع کردم به خندیدن!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی...
...جایی که داریم میریم خبر مرگ سیروس رو بشنوم!! مراقب خودت باش و درکم کن بابای مهربونم، پیشاپیش پیروزیمون مبارک!
با خوندن تک به تک این کلمات ماتم برده بود، توان هیچ واکنشی رو نداشتم. اینقدر فشار عصبی بهم وارد شد و فکم منقبض شد که دندونام داشت میشکست!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمیفرد
#انجمن_تک_رمان
...دو روزی بود که ازش درست و حسابی خبر نداشتم هربار که زنگ میزدم، میگفت یک کارهای مهمی داره و بعدا خودش بهم زنگ میزنه اما اصلا بهم زنگ نزد. چند لحظه پشت خط منتظر موندم که همون جملهای که همیشه دل نگرانم میکرد تو گوشم پیچید"دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد"
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی...