...تا خواستم ازش فرار کنم، مکعب یخی از دستم افتاد. هر لحظه منتظر شنیدن صدای شکستن یخ بودم که دیدم کنزو و مکعب یخی با هم نقش زمین شدن؛ اما مکعب سالم موند. برلیان هم که متوجه شد الان سر خاروس به تماشای مکعب گرمه، به خاروس حمله کرد و خاروس هم با برلیان درگیر شد.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...رو تکان داد و گفت:
- سیروس خان الان وقت خواب نیست بلند شین باید همه چیز رو بهتون بگم!
سیروس که یک آن به خودش اومد با عصبانیت غر زد:
- به چه حقی تو اتاق من اومدی؟! از جونت سیر شدی پسر؟
لرزش صداش و بوی تلخ دهانش نشون میداد که هنوز نو*شی*دنیِ تلخ از سرش نپریده.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...و کاغذها و کارتن هایی که ریخته بودم تو کیسه از تهش دارن میریزن زمین، کامران و بقیه محافظ ها با تعجب همگی زل زده بودن به ساکی که بهش میخورد پر از وسایل باشه، قلبم از دیدن ساکم جلو چشم همه داشت میومد تو س*ی*نهام. گندش بزنن! الان وقت پاره
شدن این کیسه بود؟!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...و گفتم:
- سیروس خان باید باهاتون صحبت کنم خیلی مهمه!
- چی مهمه؟ نکنه بازم کسی رو کشتن؟
از بوی تلخ دهانش و حرکتهای دست و پاهاش فهمیدم بازم مایه حرعت خورده، اه لعنتی من کل امروز رو منتظر بودم بیاد باهاش حرف بزنم حالا اینم که رفته تو عالم سرخوشی! گندش بزنن.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...رو به روی قفس طاووس ها ایستادم و کامران کنارمه. خودم رو جمع و جور کردم و گفتم:
- منظور خاصی داری؟
- راستش تیرداد بعضی وقتا مغزم از این قلمبه سلمبهها میده بیرون، ولی پر از معنا و مفهوم با دیدن تو هم خوشش اومد این جمله رو بگه، من کاملا بی تقصیرم!
و بلند خندید.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی...
...کدومشون به ترتیب تو مسیر ترکیه هستن، من میرم خونهمون کارهام رو ردیف میکنم و آخر شب ققنوس رو برمیداریم و میریم، واسه برداشتن ققنوس هم یک فکرایی دارم نگران نباش، تو فقط آماده رفتن باش!
لبخند مرموزی زدم و گفتم:
- نگران مسئله ققنوس نباش چون من قبلا حلش کردم!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...من آزاد به دنیا اومدم نباید دست پلیس بیوفتم یا سیروس مثل همیشه بهم اورت بده که چیکار کنم و نکنم، من هر باری که شکستم بازم گچ گرفتم خودم رو این بار هم دیگه گریه زاری بسه من هیچ وقت نمیذارم کسی شکستم بده با برداشتن ققنوس ضربه کاریای به سیروس میزنم و میرم!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...بیرون همین موقع کامران از بیرون اومد و گفت:
- تو اینجایی پسر کی اومدی؟
تیرداد خواست برگرده عقب که محکم خورد به کامران و گوشیش از دستش افتاد زمین، کامران سریع خم شد و گوشی تیرداد رو از رو زمین برداشت و خواست بده به تیرداد که با عکس پس زمینه گوشیش، تنش یخ کرد!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی...
...تو گوشش هاتف زمزمه کرد. چند لحظه بعد به سختی از کنارش بلند شد و با کمک ملودی، هاتف رو از تابوت در آوردن و گذاشتن تو قبری که از قبل قاتل هاتف کنده بودش. هر دو با دست شروع کردن به خاک ریختن تو قبر. سیروس حالا یک تیکه از وجودش رو تو همین قبر با هاتف دفن کرد.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان
...کشید:
- میدونم اینجایی ع*و*ضی! اگه وجودش رو داری خودت رو نشون بده نامـرد، بچهم رو چرا انتخاب کردی، چـرا؟! چـرا از خودم انتقام نگرفتی پسرم چرا؟! پاره تنم چرا، خـدام چرا؟ اگه بدونم کی هستی تیکه تیکهت میکنم به جون بی روح هاتفم قسم میکشمت نامردِ مظلوم کـش!
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان