ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...را جانشین کنی. و فکر نکن فقط تو باردار شده‌ای! رازانا ل*ب گزید تا چیزی به این عقرب پر زهر نگوید. آخر مشکل ملکه مادر با او چه بود؟ البته رازانا هم دل خوشی از ملکه مادر نداشت. چون زبانش نیش داشت و کسی در قصر نبود که در امان باشند. حتی خود هاکان. #انجمن_تک_رمان #دو_امپراطور_و_یک_ملکه...
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...هاکان نیاز داشت! ولی هاکان از وقتی رفته بود حتی برایش نامه هم ننوشته بود! این دلتنگی بیشتر از هر چیزی آزارش می‌داد، ماه‌های آخر بارداری‌اش بود ولی از شوهرش هیچ خبری نداشت. دوران بسیار سختی را در قصر می‌گذراند دیگر حتی حامی‌اش هاکان را هم نداشت. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...به راه می‌افتد و چشم رازانا تا وقتی که تمام لشکر بزرگ از دیدش خارج شود به دروازه قصر خیره بود. -ملکه! بهتر است به اتاق‌تان بازگردید! زیاد ایستادن برای‌تان خوب نیست. گفتم برای‌تان کجاوه بیاورند! رازانا سر تکان داد و با کمک سیتا سوار کجاوه شد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...آهویی بی‌پناه به آ*غ*و*ش هاکان پناه برد. هاکان شروع به نوازش سر رازانا کرد و سعی کرد دلداری‌اش بدهد. - من هم بسیار برای تو دلتنگ خواهم شد. اما باید بروم. قول می‌دهم صحیح و سالم برگردم هیج اتفاقی برایم نخواهد افتاد و از همانجا جویای حالت هستم. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...شما یک سامتایانی اصیل هستید! - اما دیگر من ملکه سانراب هستم، و از کسی که نقشه حمله به سرزمینم را کشیده است حساب خواهم گرفت. تا خواست دوباره دهانش را باز کند هاکان بر او توپید. چقدر این کارش را دوست داشتنی بود. خوب حالش را گرفت. - بنشین ملکه! #انجمن_تک_رمان #دو_امپراطور_و_یک_ملکه #ونیس_امیر_خانی
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...سرورم! به سونا خدمتکارش که با صدای بلندی صدایم می‌زد نگاه کرد. در حالی که نفس نفس می‌زد سرش را به نشانه احترام کمی خم کرد. - ملکه! - چه شده است؟ اتفاقی افتاده است؟ - اتفاق؟ باید بگویم فاجعه رخ داده است. - درست حرف بزن. متوجه نمی‌شوم چه می‌گویی؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...من... قرار است برای شما فرزندی به خوبی خودتان بی‌آورم. ناگهان رازانا را به آ*غ*و*ش کشید. - ازت ممنونم! من نمی‌دانم چگونه از تو تشکر کنم. رازانا خندید و شانه‌هایش لرزید. هاکان رازانا را از خودش جدا کرد و با دیدن صورت رازانا لبخندش ماسید. -رازانا! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...تمام درباریان یکه می‌خورند. - مردم بی‌اهمیت هستند. مردم هیچ اهمیتی برای من ندارد. مهم پس گرفتن خاک کشور هست و پس گرفتن کسی که باید ملکه‌ی من می‌شد. جمله آخرش را آرام و نوجوانانه و فقط برای خود گفت؛ اما نمی‌دانست دیگری هم جز او حرفش را شنیده. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...هستند که در طول سال دچار خشکسالی هستند. این درحالی هست که در کنار شهرهای بزرگ و پر آب واقع شده‌اند. - منظورت را نمی‌فهمم. - اگر طوری آب را از شهرهای پر آب به طرف شهرها و روستاهای کم آب بکشانیم، بسیاری از مشکلات کم آبی و خشکسالی برطرف می‌شود. # انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...شده‌اید! لبخندی به سیتا زد و بیرون رفت. از باغ کوچک که پر از درختان بید مجنون بود گذشت تا به ساختمان ملکه مادر رسید. و بعد از اجازه وارد شد. سرش را کمی برای احترام خم کرد و با لبخندی مصنوعی به ملکه‌ی مادر نگاه کرد. - روزتان بخیر ملکه‌ی مادر! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
بالا