...میکند.
و چه غریبانه عاشق شد و به او نرسید و قرار است در آ*غ*و*ش دیگری به او فکر کند.
هه! او حتی نگذاشت پدر و برادرش را ببیند؛ ولی رازانا برای نداشتنش غصه میخورد. به حتم این عشق ویرانگر هست.
سوار کالسکه شد و به سوی آیندهای نامعلوم حرکت کرد.
#انجمن_تک_رمان
#ونیس_امیر_خانی
#دو_امپراطور_و_یک_ملکه