ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...با ناامیدی پرسید: - پس تو به او علاقمندی؟ با گریه گفت: - نه، نه، من جز شما به مرد دیگری فکر نمی‌کنم! من، من، دوستتان دارم. هاکان که هنوز از دست رازانا عصبانی بود؛ بنابراین دست رازانا را کشید و او را به پشت پرت کرد و دوباره برای هم شدند. # انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...باشد، یا اگر این‌گونه نباشد، دو تن از عزیزانش نسبت به او خیانتکار محسوب می‌شوند. به محض خروج ملکه مادر، با خشم از جایش برخاست و به‌سمت اقامت‌گاه رازانا رفت. باید این موضوع را حل می‌کرد. ندیمه‌های رازانا را کنار زد و در را با شدت باز کرد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...خواست را انجام داد که نان را در دهانش گذاشت. رازانا نگاهی به کاسه سوپ دست نخورده‌ هاکان انداخت. - چرا خودتان غذا میل نمی‌کنید؟ - می‌خورم. انگار چیز دیگری به فکرش رسیده باشد گفت: - رازانا، از این پس وقتی تنهاییم مرا جمع نبند! این یک دستور است. #انجمن_تک_رمان #دو_امپراطور_و_یک_ملکه...
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...بیاید. - من شاهزاده رازانا، فرزند شاهزاده کیها، عموزاده پادشاه کویات، از خوانواده‌ی سلطنتی سامتایان، حاضر هستم همسر اعلی‌حضرت، فرمانروای بزرگ سرزمین سانراب شوم. من می‌خواهم همسر فرمانروای بزرگ سانراب و ملکه ویشوم و تا آخر عمر پیش ایشان باشم. #انجمن_تک_رمان #دو_امپراطور_و_یک_ملکه #ونیس_امیر_خانی
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌دیدم و بر خود می‌بالیدم. نگاهم بر روی یکی از لباس‌های کویت افتاد آن را از زمین چنگ زدم و بر خود نزدیک کردم. اوم! چه بوی خوبی می‌دهد. بوی عشقم را می‌داد. با به صدا در آمدن در اتاق به خود می‌آیم و پیرهن را با هول در زیر لباسم مخفی می‌کنم. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...خاطره و صاحبش پر می‌کشد و از او متنفر نمی‌شود؟ مگر نمی‌گویند فاصله عشق و نفرت کم است؟ پس چرا نمی‌تواند این فاصله اندک را طی کند؟ رازانا گناهکار است! گناهی به عظمت هفت آسمان! او عاشق هست، ولی نه عاشق همسرش؛ عاشق کسی که باید از او متنفر باشد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...از پنجره به بیرون نگاه کرد. چشمانش از این گردتر نمی‌شد. این همه آدم به او تعظیم کرده‌اند. مردی مسن که به نظر مقامش والاتر از بقیه بود جلو آمد. - ملکه، لطفاً اجازه دهید تا قصر همراهی‌تان کنیم. گیج‌تر از قبل سر تکان داد و کالسکه به راه افتاد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌کند. و چه غریبانه عاشق شد و به او نرسید و قرار است در آ*غ*و*ش دیگری به او فکر کند. هه! او حتی نگذاشت پدر و برادرش را ببیند؛ ولی رازانا برای نداشتنش غصه می‌خورد. به حتم این عشق ویرانگر هست. سوار کالسکه شد و به سوی آینده‌ای نامعلوم حرکت کرد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...هر لحظه گیج‌تر و منگ‌تر می‌شد. مگر پدرش چه‌کار کرده است؟ اصلاً چه شد که کویات جناحش را تغییر داد؟ - می‌شود واضح سخن بگویید؟ - پدرت یک شاهزاده‌است! با هر کلمه‌اش چشمان رازانا گرد‌تر و درشت‌تر می‌شد. - و عموی من بعد از مکثی افزود: - متاسفانه. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...کلام کویات متعجب شده بود. امروز چه شده اشت؟ - رازانا، تو به من علاقه داری؟ از این سوال یکهویی شوکه شد. چطور ممکن است پادشاه همچین سوالی از رازانا بکند؟ گونه‌هایش به رنگ انار شد و از خجالت گر گرفت. حس می‌کرد که در درونش هیزم روشن کرده‌اند. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
بالا