ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...قبول کند. یعنی نیوان او را برای چیز دیگری به قصر آورده است؟ مهبد اخم می‌کند و انگشت اشاره‌اش را به سوی نیوان می‌گیرد. - درست است که شما ولیعهد هستید و می‌توانید هر چیزی را که می‌خواهید به دست آورید، اما من نمی‌گذارم شما با اهداف شوم‌... . #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...‌اگر این دختر همان دختر باشد باید او را بکشی. با این‌که از عشق ناکامم غمگین هستم ولی از کشور گشایی‌ام ناراحت نیستم. قدرت و مقام از عشق مهم‌تر است. - بسیار خب پدر، بهتر است استراحت کنید. بعد از اتاق بیرون می‌آید و مهبد هم پشت سرش خارج می‌شود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...وارد اتاق کویات می‌شود. - ولیعهد! لطفاً اتاق را خلوت کنید تا امپراطور را معاینه کنم. - اما من باید پیش ایشان باشم. - مرا به‌خاطر حرفم عفو کنید عالی‌جناب! اما ایشان باید در خلوت معاینه شوند. نیوان به ناچار سری تکان می‌دهد و به بیرون می‌رود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...- رازانا! رازانای من! بعد از جایش بلند شد و به سوی مهبد رفت. - دلم برایت تنگ شده بود. خوشحالم که باز برگشته‌ای! من تو را خیلی رنج دادم، من از تو انتقام کار عمویم را گرفتم اما حال پشیمان هستم! من از این‌که همیشه فقط از دستت دادم ناراحت هستم. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...چندبار انگشت اشاره‌اش را در هوا چرخاند. - نکند باز هم می‌خواهی از دستور من سرپیچی کنی؟! مهبد ل*بش را گ*از گرفت تا چیزی به او نگوید. نمی‌خواست این کار خوب را از دست بدهد. اصلاً اگر ولیعهد از او عصبانی شود ممکن است طور دیگری او را مجازات کند. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...نشسته بودند. - این‌جا چند تا اتاق هست که برای خدمت‌کارها هستند و چندین خدمت‌کار در یک اتاق زندگی می‌کنند. درستش هم این بود که تو هم این‌جا زندگی کنی اما ولیعهد می‌خواهند تو پیش خودشان باشی! زن یک دست لباس که مانند لباس خودش بود به مهبد داد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...آرانش بخش است اما این قصر خود آرامش است. مهبد از اینکه قرار بود در همچین جایی زندگی کند در پو*ست خود نمی‌گنجید. چقدر از آشنایی با نیوان ناراحت بود و او را مایه دردسر می‌دانست! حالا مین نیوان او را به جایی آورده بود که در خوابش هم نمی‌دید. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...پررو می‌شوی! این دیگر چه وضعیتی است. نیوان اخم‌هایش را در هم می‌کشد و به مهبد نگاه می‌کند. -درست بنشین! در غیر این صورت از اسب بر روی زمین خواهیم افتاد. مهبد خواست دهن باز کند اما نیوان انگشت اشاره‌اش را به نشانه‌ سکوت روی بینی‌اش می‌گذارد. #انجمن_تک_رمان #دو_امپراطور_و_یک_ملکه...
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...پایین سر می‌خورد و روی ل*ب‌های سرخ و اناری مهبد ثابت می‌ماند. ل*ب‌های کوچک، سرخ و وسوسه کننده! با صدای مهبد به خود می آید. -مرا از دست این سربازهای سنگی نجات بد! ابروهای نیوان بالا می‌پرد. -سربازهای سنگی؟ مهبد سرش را به نشانه تاکید تکان می‌دهد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...تسلیم کردن دخترک می‌دید زور بود! -همان گونه دروغ می‌گویم که تو خود را پسر جا زدی! هویت دروغ می‌گویم چون تو تمام هویتت حتی خودت دردغی بیش نیستند. و حالا من از تو خواهش نمی‌کنم، به تو دستور می‌دهم به عنوان خدمتکار مخصوص ولیعهد به قصر بی.آیی. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
بالا