ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...بین ماندن و رفتن یکی را انتخاب کنی. بعد از زدن حرف‌هایش از جایش بلند می‌شود و به سمت در می‌رود. قبل از بیرون رفتن بدون این‌که برگردد گفت: - در مورد پیشنهادم فکر کن! امیدوارم که بتوانی قبولم کنی! بعد صدای بسته شدن در بود که به گوش تیارا خورد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...گفت. تیارا دستش را روی قلبش گذاشت. به هر حال او یک دختر بود و یک نفر برای بار اول به صورت غیر مستقیم ابراز علاقه کرده بود. ناخواسته لبخندی بر روی لبان دخترک نقش می‌بندد. - تیارا! با شنیدن صدای نیوان به خود می‌آید و لبخندش را فرو می‌خورد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...نیوان وارد قصر شد. این قصر دیگر در نظرش مجلل و جذاب نبود، بلکه منحوس و نفرین شده بود. این‌جا همان قصری بود که با مادرش مانند یک برده رفتار کردند و نزدیک به یک سال پدرش را در سیاه چاله‌اش زندانی کردند و در نهایت والدینش را در حیاطش گر*دن زدند. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...به آن بزرگی پرداخت کرد. سرش را بلند می‌کند و با چشمانی که به‌خاطر گریه تار می‌دید به قصر نگاه کرد. اسباب و اثاثیه‌ای که رویشان پارچه‌ای سفید انداخته شده بود. دیوار سفید قصر سیاه و کدر شده بود و گرد و خاک در گوشه به گوشه قصر جا خوش کرده بود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...که امپراطور، پدر تو، پدر و مادرم را نکشت. بگو که او مرا از پدر و مادر محروم نکرد و هویتم را ندزدید. نگو که او قصد کشتن مرا دارد. نگو که تو سر یک نقشه دخترانگی‌ام را گرفتی‌. نه من تیارا نیستم. من مهبد هستم. من حاصل ازدواج امپراطور و ملکه نیستم! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...که رازانا را از دست داده است و برای پس گرفتن رازانا اقدام مسخره‌ای کرد. دستور حمله به سانراب را صادر کرد. با هم‌دستی مادر هاکان که ملکه مادر سانراب بود به کشور حمله کرد تا هم رازانا را به دست بیاورد و هم خاک سانراب را با سامتایان ادغام کند. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...علاوه بر این، یک حس عجیب نسبت به این‌جا دارم؛ گویا قبلاً این‌جا بودم. احساس ناشناخته‌ای با دیدن این‌جا قلبم را فرا گرفت. نیوان که علت حس آشنایی مهبد نسبت به آن قصر را می‌دانست آهی کشید و دستش را پشت مهبد گذاشت و به سمت جلو راهنمایی‌اش کرد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...روی هم فشرد. - کی می‌خواهی دست از تداعی کردن آن اتفاق برداری؟ چرا هم من و هم خودت را عذاب می‌دهی؟ اگر می‌خواهی این‌گونه مرا زجرکش کنی، به تو توصیه می‌کنم که دست از این کارت برداری! - عذابت می‌دهم؟ من تو را عذاب می‌دهم؟ یا تو مرا عذاب می‌دهی؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...خیابان‌های پایتخت سامتایان دید. حال چه‌گونه می‌تواند یکی از مردم سانراب باشد؟ حتی اگر او یک سانرابی باشد، نیوان از کجا این موضوع را خواهد می‌دانست؟ او حتی خودش هم نمی‌داند که کیست و از کجا آمده است! تازه او شبیه سامتایانی‌ها هست تا سانرابی‌ها! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...آن‌جا می‌رسیم. - یک سوال بپرسم؟ - تو که از وقتی که به راه افتاده‌ایم فقط حرف می‌زنی و سوال می‌کنی، پس این یک سوال را هم بپرس! مهبد با اخم‌های در هم نگاهش می‌کند و نیوان با خود فکر می‌کند که این دختر وقتی که اخم می‌کند بامزه می‌شود تا با جذبه! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
بالا