ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...است؟ تو خوشبختی را در صبح تا شب ماهی گیری کردن می‌بینی؟ خوشبختی از نظر تو به این معنی است که در نقش یک پسر زندگی کنی ؟ رو شدن دستت مگر فلاکت به حساب نمی‌آید؟ -تو به این چیزها بدبختی می‌گویی؟ -اصلا از نظر تو بدبختی و خوشبختی چه چیزی هستند؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...خارج شود که مهبد از بازویش گرفت. نیوان لبخندی زد؛ می‌دانست که تین دختر سرتق و زیبا هرگز نمی‌گذارد او از در خارج شود چون فکر می‌کرد خارج شدن نیوان از در مصادف با بدبختی‌اش است. در حالی که مهبد نمی‌دانست سرنوشت خواب‌های دیگری برای او دیده است! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...دستپاچه شده بود. نمی‌دانست چگونه خود را تبرعه کند! سعی کرد خونسرد باشد تا کار را بیش از این خ*را*ب نکند. صدایش را نازک و دخترانه کرد. -خب! معلوم هست که دختر هستم! شما چه کسی هستید؟ -تو مهبد نیستی؟ مهبد سرش را تکان داد. -خیر! مهبد چه کسی هست؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...که فقط یک بار دیوار‌های سفید و طلایی‌اش را دیده بود؟ به قصری که حتی نمی‌توانست خدمتکار آن قصر باشد! به داخل کلبه رفت و نگاهی به کف کلبه انداخت. واقعا آن مرد که حتی اسمش را نمی‌دانست نازک نارنجی و حساس بود! حتی از پس طی کشیدن هم برنمی‌آمد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...با پولت مرا بخری! پس چه شد؟ آهی در بساطت نداری؟ وضع تو که از من هم بد تر است. بعد هم پوزخندی به نیوان که از حرص می‌جوشید زد. -بهتر است کارت را هر چه زود تر شروع کنی. نیوان درمانده و مستاصل به سطل و دستمال نگاه کرد. ناجار روی زمین زانو زد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...خوانواده‌اش صحبت می‌کند. -زندگی غم انگیزی داری! -من!؟ ولی زندگی من که عالی است! هم سقفی بالای سرم هست و هم سالم هستم. تازه می‌توانم خرج خود را در بیاورم. -تو به این چیزها قانع هستی؟ -خب اگر من قانع نباشم، چه می‌شود؟ زندگی دیگری نصیبم می‌شود؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...گرفت. مهبد داد کشید. -ولم کن! تو دیگر چه آدم پررویی هستی؟ آخر تو دیگر سر و کله‌ات از کجا... نیوان اخم‌هایش را پررنگ تر می‌کند. -تا باران بند بی‌آید مهمان تو هستم! بهتر است در این مدت همدیگر را تحمل کنیم. مهبد دندان‌هایش را روی هم می‌سابد. #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه #انجمن‌_تک_رمان
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...نه باران بند آمده بود و نه جایی برای ماندن پیدا کرده بود. ناگهان چشمش در تاریکی به یک نور خیلی ضعیف خورد. فکر کرد خیالاتی شده است ولی کمی که به جلو رفت متوجه کلبه‌ای شد. نگاهی به وضعیت کلبه کلنگی کرد. یعنی یک نفر در همچین جایی زندکی می‌کند؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...کسی به یک زن به خصوص به یک دختر ۱۵ ساله کار نمی‌داد. از طرفی، هیچ کس نبود که با جشم هرز او را نگاه نکند. از آن موقع لباس پسرانه می‌پوشید، موهایش را در کلاه پنهان می‌کرد و آنقدر خوب تقلید صدا می‌کرد که هیچ کس به اینکه او دختر است شک نمی‌کرد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...کردی؟ -چون دوستت دارم! من بدون تو نمی‌توانم زندگی کنم. حالا که تو می‌روی بعد هم من می‌روم. -پس دخترمان؟ -نمی‌دانم؟ نمی‌دانم که در این کشور غریب چه می‌شود؟ -دوستت دارم! رازنا هم جوابش را داد. -من هم دوس... و مرگ مجال حرف زدن به رازانا را نداد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
بالا