Usage for hash tag: موقعیت_صفر

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...مشخص می‌شود و دستیار هوشمند ماشین از وضعیت عمومی ماشین می‌گوید و تمامش انگلیسی است. من یکی از همان بچگی هم از انگلیسی فراری بودم. حامی، با سرعت فوق مجازی ماشین را از کنار ما حرکت می‌دهد و من فقط به صدای سوت مانند گ*از ماشینش گوش داده‌ام. بلایی سر خودش نیاورد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...نیم‌نگاهی به من می‌اندازد: - اماده شو. انگار جان دوباره می‌گیرم. سیخ در جایم می‌نشینم و با چنگ انداختن چادرم، در چهره‌ی پرغضب ماهور، لبخند گ*شا*دی می‌زنم: - خداحافظ ماهوری. ادایم را در می‌اورد و با بیرون امدن من، در خانه خودم را محکم رویم می‌بندد. یا حضرت صبر! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را ب*غ*ل می‌کند و شیطانی می‌خندد: - چیه؟ نکنه فکر کردی اون زنیکه پول‌پرست این جرعتو داشته؟ فقط خواستم اون عفریته گورشو گم کنه، خوشم نمیاد دادشمو با کسی شریک شم. ناباور و شوکه خشک می‌شوم و به خنده‌ی پرذوق ان دو نگاه می‌کنم. ابتین پدرسگ را ببین چه ذوق می‌کند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به شمال برویم. یک روستای قدیمی و کوچک برای تبلیغات انتخاب شده. اسکان در چادر‌های مسافرتی‌ست و نهار و شام و صبحانه، به عهده‌ی یکی از اهالی ان روستاست. نمی‌دانم این فکر اقتصادی را حامی کرده یا یزدان؛ اما خوب می‌دانم که او هیچ کاری را بدون برنامه انجام نمی‌دهد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...کیفم را روی میز می‌گذارم تا بنشینم، دست‌های رهام توجه‌ام را جلب می‌کند. درون اتاقش است؛ اما اشاره می‌کند که من به اتاق بیایم. با دیدن مردی که کنار پنجره درون اتاق رهام است، لَبم ناخواسته به لبخند کش می‌اید. من او را از شانه‌های پهن و استایل رسمی‌اش می‌شناسم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...از ابتینی که فقط خدا می‌داند چقدر تشنه‌ی لَمس کردنش هستم، از تمام لحظه‌های که بی‌او؛ اما با او گذشته بود. نمی‌دانم چقدر در گوش بالشت بی‌نوا لالایی‌های عاشقانه می‌خوانم تا خواب بروم و شب هم در خواب، به دیدار مجدد حامی برسم. این چرخه را، زیادی از بَر بودم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...اشک‌هایم، بی‌طاقت و پریشان؛ یکی پس از دیگری گونه‌های من و ته ریش‌های او را خیس می‌کنند و کل جانم می‌رود برای این لحظه و بالا امدن دست‌هایم، کل جسمم به نبض می‌نشیند تا نوک انگشت‌هایم موهایش را لمس می‌کند. زمین و زمان از بین می‌روند و هر چه هست، منم و اوست. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...هر کدام منتظر یک جرقه برای منفجر شدن هستیم، تا هر چه در این سه سال بر سرمان امده را فریاد بکشیم. با زنگ خوردن موبایلم، هم نگاه من و هم نگاه حامی به صفحه ان کشیده می‌شود. عکس حامی، در پشت صحفه خاموش و روشن می‌شود و چه چیزی می‌توانست بیشتر از این مرا رسوا کند؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و به طرف اسانسور می‌برد. زبانم قفل کرده و اشک‌هایم، ناخواسته حرکت کرده‌اند. چشمم تار می‌بیند و اشک جلوی دیدم را گرفته: - ولم کن من با تو نمیام. صدای خنده‌ی ناباور و مبهوت حامی، قلبم را چاک می‌دهد و دندان سابیدنش، در گوشت قلبم فرو می‌رود: - فقط دَهنتو ببند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...سر بلند می‌کنم و ای‌کاش هرگز سرم بالا نمی‌امد، سر بلند می‌کنم و ای‌کاش، همان لحظه سر بلند کردن، می‌مردم تا اشک جمع شده در چشم چپش را نمی‌دیدم، سر بلند می‌کنم و ای‌کاش، هرگز سرم بالا نمی‌امد تا بغض لعنتی سد راه نفس کشیدنم نمی‌شد، سر بلند می‌کنم و ای‌کاش... . #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
بالا