Usage for hash tag: موقعیت_صفر

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...یاس. با شنیدن صدای حامی اهسته به طرفش بر می‌گردم و دستی به معنای صبر کن تکان می‌دهم: - ممنونم ازتون، فقط لطفا اذیت نشه. ابرو بالا می‌اندازد و چشمکی می‌زند: - خیالت راحت زن عمو جون. لبخند می‌زنم و حینی که موبایلم را به جیبم می‌فرستم، به طرف حامی حرکت می‌کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...رهام قرار می‌گیرد. با دست به چادری که دیشب، حامی کنار بی ام و محبوبش بنا کرده بود اشاره می‌کند: - برید، برید تو چادر همه برداشتارو ده بار چک کنید، دیشبم بچه‌ها مزاحمتون شدن اگه بازم کاری از دیشب مونده ادامه بدین. سرخ می‌شوم، چقدر این مردها بی‌پرده‌اند! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...رهام شانه بالا می‌اندازد و آهسته می‌خندد: - مبارکت باشه عمو جون. حامی به طرفم می‌اید و با کشیدن دستم، مرا به طرف یزدانی که خیره نگاهمان می‌کند، می‌برد. یزدان بی‌معرفت را ببین؛ انگار نه انگار که شب‌ها را باهم در بیمارستان سپری کرده بودیم، بی‌معرفت فراموش کار! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...سخت پر کاری را پشت سر گذاشته و فی الحال، هیچ ایده‌ای برای این‌که چه گهی بخورد ندارد. حالا، من مانده‌ام و یک مغز پوچ شده و قلبی که مانند کودکان سه‌ساله ذوق دارد دنبال او برود. گفتم کودک سه‌ساله، ابتین عزیزم. نمی‌شود، پنهانی، برای یک دقیقه هم که شده او را دید؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...حامی بلند می‌شوم و به طرف شومیزی که ان طرف افتاده و رسوایی مرا نشان می‌دهد، می‌روم: - هیچی، هیچی دلم برای هانی تنگ شده همین. سریع شومیزم را می‌پوشم و دکمه‌هایش را تا به تا می‌بندم. - یاس، نپیچون منو، سگم نکن. استرس به جانم می‌نشیند خاک بر سر رویاباف من! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...رسیده‌اند، با او زیاد داشتم. لَب می‌گزم و سعی می‌کنم با نفس‌های عمیق، افکار لعنتی‌ام را کنترل کنم. حامی، اهسته مرا بلند می‌کند و روی پاهایش می‌نشاند. خیره می‌شود در چشم‌هایم؛ عمیق و پر التهاب. به رسم مرام، اجازه می‌گیرد و طبق معمول، من مقابل نگاهش کم می‌اورم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...دلم می‌خواهد س*ی*نه‌ام را چاک دَهم و قلب لعنتی‌ام را از ان بیرون بیندازم، قلبی که تازه با نبود او کنار امده بود. خون جلوی چشم‌هایم را گرفته و ناخواسته پر از خشم غرش می‌کنم. چرا دَهان لعنتی‌اش نمی‌چرخد، چرا نمی‌گوید باعث و بانی این سه سال زجر چیست، چرا نمی‌گوید؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...برمی‌دارم و مقابل نگاه خیره‌ی همه، دست‌های او را می گیرم و محکم به طرف خودم می‌کشم. شوکه جیغ می‌کشد و دستش را روی س*ی*نه‌ام می‌گذارد تا نیفتد. با چشم‌هایم، هزاران روش قتل عام کردن علوی را برایش به نمایش می‌گذارم و با کشیدن دست‌های یاس به طرف ماشین حرکت می‌کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و اهسته می‌خندم: - اقای علوی زیاد تو اینستا میرید، مگه نه؟ رهام با تک خندی اهسته در طرف خودش را باز می‌کند: - قطعا کمتر از تو میرم، اخه کسی رو ندارم پروفایلشو هر ده دقیقه چک کنم. سرم را با تاسف تکان می‌دهم و با خنده، اهسته در را باز می‌کنم و پیاده می‌شوم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و روسری‌ام را مرتب می‌کنم. این سادگی کلامش را خیلی دوست داشتم، یک رفیق خوب بود که کنارش نیاز به ادا در اوردن نداشتی. ماشین، می‌ایستد و اول رهام و بعد از ان من پیاده می‌شوم. او به طرف یک دکه می‌رود و من به طرف محلی که نوشته نمازخانه و فلش به طرف چپ زده. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
بالا