Usage for hash tag: موقعیت_صفر

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...چه بدهم؟ این بچه چه ظلمی کرده؟ ادم کشته؟ حق مردم خورده؟ این خدایی تو نیست! هست؟ چشم می بندم و با یک دَستم سَر ابتین را به سینِه ام می فشارم. قلبم وحشیانه می کوبد و حالش هیچ خوب نیست. - همه چیز درست میشه بابا و من بهتر از همه می دانم که هیچ چیز درست نمی شود. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...من به سرامیک‌های سرخ شده حمام خیره مانده‌ام. نگاهم به قفسه‌ی ثابت سینِه‌ی او می‌چرخد، به لَب‌های رنگ پریده و صورت بی‌روحش. گوش‌هایم، به فریاد از ته جان حامی‌ست و مغزم از کار افتاده. قطره‌ی اشکی، اهسته از کنج چشم‌هایم بیرون می‌اید. یاس رفت، به همین راحتی... . #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به سَمت حمام می‌روم. فکر کنم یک تیغ باید داشته باشم. خدا، می‌بخشی مَرا مگر نه؟ بی‌توجه به اهورایی که چند تقه به دَر می‌زند، در حمام را باز می‌کنم و وارد می‌شوم. صدای اهورا می‌اید: - یاس، خواهر قشنگم درو باز کنم باهم حرف بزنیم. دیگر تمام شده اهورا، دیر امدی. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...از گلم پاکتره؛ اما تو لیاقت داشتنش رو نداری، تویی که حتی بهش فرصت حرف زدن نمیدی، همون بهتر که از زندگیش گم بشی. هق‌هقم می‌شکند و روی زمین فرود می‌ایم. صورتم را بین دَست هایم می‌گیرم و جیغ می‌کشم. فکرش هم دیوانه کننده بود، بدون او و آبتین چگونه زندگی می‌کردم؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را زیر اب می‌کشم. هنوز کف‌ها از روی صورتم کنار نرفته‌اند که با شنیدن صدای سلام نصفه نیمه اهورا و صدای سیلی که پشت بندش می‌اید، تَنم خشک می‌شود و شوکه سریع صورتم را می‌شورم و اب را می‌بندم: - اهورا چی شد؟ صدای فریاد می‌اید و غرش حامی. تَنم می‌لرزد. چه شده؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...ان منشی احمق بی‌شعور را می‌گوید. عصبی از جا بلند می‌شوم و با برداشتن عینک افتابی‌ام، عصبی دندان می‌سابم و دوطرف سَرم را می‌فشارم: - منو نصیحت نکن، بَدم میاد. یزدان برو بابایی، نثارم می‌کند و من بی‌توجه به او عصبی و با گام‌های بلند اتاق را ترک می‌کنم. *** #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به اویی که حرفش را خورده نگاه می‌کنم. دو دل است و نامطمعن. - چی خودخواهیه اهورا؟ چشم می‌بندد، چند نفس عمیق می‌کشد و اهسته با باز کردن چشم‌هایش خیره نگاهم می‌کند: - که ازت بخوام پیشم بمونی؟ خب، در این وضعیت حتی اگر بیرونم هم می‌کرد، تَنهایش نمی‌گذاشتم. *** #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را به خاطر پیدا کردن یک باند اسلحه‌فروش از دست داد. - بیا بریم بالا، نمی‌تونم این‌جا بمونم. اوارگی صدایش، قلبم را جمع می‌کند. تکیه دَستم را، به پشتی می‌دَهم و به سختی روی پاهای بی‌جانم می‌ایستم. حتی توان راه رفتن هم ندارم، داغش شیره‌ی جانم را ربوده بود. *** #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بی‌هوا باز و بسته می‌شود. ماهور است؛ رفیق روزهای سختم، خفته در خون، در اغوش تنها کسش فرو رفته. به یقه‌ام چنگ می‌اندازم و انگار تازه می‌فهمم چه بر سَرم امده. از ته دلم زجه می‌زنم و یقه چاک می‌دَهم. اسمش را صدا می‌زنم و به صورتم چنگ می‌اندازم. - ماهور. *** #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...که کنجکاو و مشتاق به عکس خیره است، می‌اندازم. حامی اهسته دست ابتین رو رها می‌کنه و کنارم می‌شینه. خیره به سنگ قبر پدرم میشه و اهسته و ارام زمزمه می‌کنه: - یعنی قصه‌ی ما اینجا تموم شد؟ با شنیدن صدای فریاد اهورا، رنگ از رخم می‌رود و اهسته لَب می‌زنم: - هنوز نه. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
بالا