Usage for hash tag: موقعیت_صفر

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...داری دَهن بازکن، تو همین یک‌هفته ناقصم کردی. لبخند ارام و مردانه‌ای به رویم می‌پاشد. دستش را پشت سرم می‌گذارد و ب*وسه ای عمیق بر پیشانی‌ام می‌نشاند: - می‌خوام انقدر مهر رو تنت باشه که همه بدونن مال منی. سست می کنم. اخ که من چقد بی‌جبنه بودم و او چقدر ماهر. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...نزدیکت نیام. حرصی از بین دندان‌هایم نفس می‌کشم: - اگه غلط نکنم اون شب جمعه بود. حامی، نرم می‌خندد و پیازها را هم می‌زند: - عزیزم این فکرا رو از سرت بنداز بیرون، همه شبا شب جمعه است! فقط خیره نگاهش می کنم. یک‌جورهای توام با این جمله که گیر چه کسی افتاده‌ام. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌دهم 1 او تمام شده و به طرفم می‌اید. موهایم را بین چنگش می گیرد و کمرم را به تخت می چسابند. موهایم را پر حرص می‌کشد: - حامی. صدایم پر از بغض و ترس شده و حالم را خَراب تر می‌کند؛ اما او بی توجه بود به خرابی فجیع حال من و حالت تهوع‌ای که امانم را بریده. *** #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...اطرافم نمی شوم... نه زمانی که مرا در ماشین می اندازد می‌فهمم و نه زمانی که صدای جیغ لاستیک ها بلند می شود. زمانی به خود امده ام که حامی، تقریبا جنازه مرا از دَر آسانسور بیرون می کشد و در سویتی می اندازد که بار قبل همراه یزدان و او امده بودیم... 🤺 #ادامه_دارد #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...اشاره می کند: - بفرمایید بیرون، این دختر صاحب داره! اون قدر بی غیرت نشدم که بزارم تا زنده ام نامزدم رو ببرن. اصلا از لبخند کج حامی خوشم نمی اید... یک جور هایی دارد اعلام جنگ می کند. رو به من با تکان دادن سرش نرم می خندد: - گفته بودم یه بار دیگه ببینم می کشمش. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...من گه خوردم! فقط بزار تنها گیرت بیارم، دهنت رو سرویس می کنم، جوری که تا یک هفته نتونی فکتو تکون بدی. ترسیده در خود جمع می شوم... مدیونید اگر بخواهید مثبت برداشت کنید! دَر را محکم می کوبد و مرا مات و مبهوت پشت دَر می گذارد... قبل تر ها هم همین قدر غیرتی بود؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...عمیق به حامی نگاه می کنم. من بی او نمی توانستم زندگی کنم! ادامه زندگی که هیچ، من ان دنیایم را هم با او می خواستم... سر به زیر می اندازم. با انگشتم ور می روم و با صدایی دو رگه و ضعیف پدرم را مخاطب می گذارم : - بله پدر. چرا همه چیز انقدر یکهویی شد؟ #ادامه_دارد #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و دستش را باز می کند که در اغوشش بروم. متعجب به اطراف اشاره می کنم : - تو محل؟ نوچی می کند و بی حوصله فاصله را بر می دارد. - گور پدر مردم! سخت در اغوشم می کشد و فاصله را صفر می کند. اخ! مگر می شود بی او نفس کشید؟ چگونه این یک هفته بی او را دوام اورده بودم... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به چپ ملاصدرا! با بیست و شش سال سن حوصله یک مشت بچه دانشجوی علاف را ندارم! و چقدر جای حامی خالیست، که بقول خودش دستشان بدهد... خب، مجبورم روز های عادی بی او را یک جوری بگذرانم. اه، زیادی بی نبض است! کلا انگار، ریتم زندگی بی او؛ خسته، ارام و بی حوصله است. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...این که حداقل خیالم راحته فقط تو دستای خودم بوده. یزدان، نخ سیگاری بین لَب هایش می گذارد و با لبخند کجی خیره نگاهم می کند: - ازدواج؟ متفکر نگاهش می کنم: - اهلش نیستم! دارم به روشای دیگه ای فکر می کنم. غرق در فکر، دست در جیب می برم. باید به فکر منزل جدید بود... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
بالا