Usage for hash tag: موقعیت_صفر

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...پس خداراشکر متاهل است. - میشه یه موبایل بدید من؟ جوان شانه بالا می‌اندازد: - of course(البته) جوان به طرف خروجی اتاق می‌رود و من تمام فکر و ذکرم پی اینده‌ای‌ست، که قرار است داشته باشم، اینده‌ای که می‌خواستم بی‌حامی رقم بزنم. بی حامی اینده‌ای وجود داشت مگر؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...کنار قاچاقچی و حامی تروریست زندگی کنی. همه‌چیز را که نمی شود به همه‌کس گفت؛ اما ان‌قدر از سروان‌حسین‌پور مطمعن هستم که بخاطر هیچ چیز کشورش را به خطر نیندازد: - حامی توی ماموریته. قهقه‌ی بلند سروان‌حسین‌پور و نگاه شوکه‌اش، قلبم را مچاله و حالم را خَراب می‌کند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...است. - این روانی کیه دیگه؟ بی خیال شانه بالا می‌اندازم و تکیه‌ام را به صندلی می‌دهم: - اشتباه گرفته، بیخیال. حامی موبایل را خاموش می‌کند و به طرفم سوق می‌دهد: - ببین با کیا شدیم هشتاد میلیون نفر. نرم می‌خندم؛ اما درونم اشوب به پاست، یعنی چه کاری با من دارد؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...دست راستش، سخت دور تَنم می‌پیچد: - قانع نشدم. لَب می‌گزم و مظلومانه به چشم‌هایش نگاه می‌کنم. تنش را که به تنم می‌چسباند، برانگیختگی تنش را حس می‌کنم. نه انگار کار از کار گذشته. - کارم تمومه نه؟ سرش را به نشان "ای بگی نگی" تکان می‌دهد و از زمین بلندم می‌کند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بازار می‌گذریم و به طرف پارکینگ می‌رویم: - به نظرم شیمی درمانیت رو تا بزرگ شدن بچه‌ت ادامه بده. خب، این روزها چیزهای زیادی مانع از ادامه شیمی درمانی‌ام شده، یکی درد نداشتنم و دیگری این‌که دوست نداشتم یاس بداند. هر چند که تا دنیا امدن کودکم مهمان خانه‌ام باشد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و به طرف شکمم حرکت می‌کند. لباسم را بالا می‌زند و شاکی شکم شش تکه و تخت مرا مخاطب می‌گذارد: - هوی توله سگ، اگه می‌خوای کار و کاسبی منو کساد کنی همین الان از هر راهی اومدی برگرد. بلند و از ته دل می‌خندم. این حس شیرین سه نفره شدنمان حسابی زیر دَهانم مزه کرده. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...- حتی دوست ندارم این حرف رو از زبونت بشنوم. اهسته از پشت میز بلند می‌شوم: - ببخش، من حالم خوب نیست، میرم بخوابم. به طرف اتاق خوابمان حرکت می‌کنم. صدای کشیده شدن صندلی‌اش را می‌شنوم: - یاس! اهمیتی به لحن شاکی او نمی‌دهم و خودم را در اتاق خوابمان می‌اندازم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌گیره. او بی‌توجه به من، از شکمم شروع می‌کند و نرم‌نرمک بالا می‌اید. نمی‌دانم، فقط می‌دانم او خود خواست شروع کند و من هم خود پیشنهاد داده بودم، پس فکر کنم باید با او هم‌کاری می‌کردم. دستم به طرف دکمه‌های پیراهنش می‌رود و این، تازه اغاز شب پر تنش ما بود. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...ان ته‌ریش‌های زیبای قهوه‌ای و لَب‌های خوش‌فرم مردانه‌ای که بین محاسنش قرار گرفته، به ان چشم‌های زیبای اسمانی_سورمه‌ای، به بینی خوش‌فرم عملی‌اش، به فرم جذاب صورتش. همه‌چیز او بی‌نقص است. حالا نمی‌دانم عشق مرا کر و کور کرده یا او، واقعا زیباترین این جهان است. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...سست می‌شود و احساس دارم یک چیزی مانند سم در کل تنم می‌پیچد. حامی به دَر مشت می‌زند و صدایش بیش از حد نگران است. - یاس، یاس چی شده، در رو باز کن، درو باز کن غلط کردم، دورت بگردم در رو باز کن. بدنم بی‌جان و زیادی کرخت است، معده‌ام را می‌فشارم و مچاله می‌شوم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
بالا