Usage for hash tag: موقعیت_صفر

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بفشارد... با حامی بود که وحشی تر از من باشد و بی حیا تر... با حامی بود که پایان این کار ختم به اتاقش شود... با حامی بود که یک بار دیگر طعم تنش را برایم زنده کند... اصلا از این به بعد همه چیز با حامی... مرگ من... زندگی من... نفس کشیدن من... برای او بودن من... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...واژه" رفتن" را می فهمم! رفتن، یعنی دور شدن از حامی... رفتن یعنی ندیدن خنده های او... رفتن، یعنی از دست دادن اغوش او... رفتن یعنی نچشیدن محبت و شیطنت های او... رفتن یعنی فراموش نشدن شب های با او... رفتن یعنی از دست دادن او... رفتن... رفتن یعنی... یعنی مرگ من! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و با چند دقیقه تاخیر زنگ می زند و با خنده می گوید مخابرات از مان شکایت کرده! و من هم خندیده بودم و با او خداحافظی کرده بودم. گفت به زودی موعد شش ماه تمام می شود مرا می‌بیند.. به زودی! و من، از این بغض تیره ی سنگی که با این حرف گلو گیرم می شود متنفرم، متنفر! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...می گذارم : - دارم خفه میشم. چند دقیقه طول می کشد تا مرا کامل زیر دست و پایش قفل کند و اهسته نجوا بکند : - عادت کن! فقط همین؟ عادت بکنم به وزن صد کیلیویی تنش؟ حیف که انقدر خسته هستم که توان بحث کردن ندارم وگرنه... زر مفت می زنم، من از پس زبان او بر نمی ایم! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...نگاه می کردم و او مانند یک کتلت روی شعله مرا این ور و ان ور می کرد... فقط می دانم که قرار بر یک عکس بود اما چهل دقیقه بعدش هردو جنازه شده بودیم. من... من فقط می دانم او کار کشته است. کار کشته ای که یک روز جانم را به شیرینی تقدیمش می کنم. امان از دست حامی😂 #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...حامی به طرف چهره اش می چرخد. - مطمعنم اون قدر بی میل به پخش شدن عکس لختش هست که نزاره چهره ی من پخش بشه. چهره ی حامی از پایین منظره ی دیگریست... کنج ل*بش بالا می رود و اهسته سرش را به طرف من خم می کند. - ولد چموش من عاقل تر از این حرفاست. یا ابالفضل علمدار.... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...می اندازم و چشم می بندم. یک حس مزخرف کثیف، از دلم می گذرد. یک حس مانند اینکه " اخر این کار چیست؟" - حامی؟ دست های مردانه اش، نوازش وار روی سرم می نشیند: - جان حامی... بزاقم را به سختی فرو می دهم و سرم را به گ*ردنش می کشم: - نگران این حسم، نگران این ر*اب*طه ام! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...غیر اون زری که زدی تو محله ی ما چیکار میکردی؟ دیاکو، با لبخندی، دست خشک شده در هوایش را به جیب می فرستد : - کی به محله ی مذهبی شما شک می کرد؟ برای حکمرانی کردن بهترین موقعیت رو داشت. ک*ثافت پست را ببین! حرصی دستم را مشت می کنم و اب دَهانم را مقابلش تُف می کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...خورند؟ همان که محله ی مذهبی ما کل جانشان را می کنند تا دخترشان را به او بیندازند؟ همان که پدر و مادرش در تصادف مُرده و در خانه ی کوچک ته کوچه ما زندگی می کند؟ همان که هنگام رفتن به مَسجد، با سَر زیر و پر از شرم به مَن سلام می کرد؟ نه... نه... این ممکن نیست. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...زنم. صدای نگران و مضطرب حامی، که به سمتم می اید و سریع مرا در اغوش می کشد در گوشم می نشیند: - هیش... یاس، اروم باش. چادر را از روی سَرم پایین می کشم و مبهوت به جسم بی جان ان طرف پنجره نگاه می کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان ماهم یه مشت عقاب نشستیم به لاو دادن این دوتا نگاه...
بالا