Usage for hash tag: موقعیت_صفر

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...- اخه تو با حرف زدن نمی فهمی. اصلا کنایه حرفش را نمی گیرم. خیره شدم به ان یه تار مو و بوی عطر دارک جذابش. چشم می بندم و عمیق عطرش را به ریه می فرستم... اخ، مارک عطرش چیست؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان امان از دست این دوتا 😂مدرسه هم شروع شد، یکی بره پیش دبستانی این دوتا رو ثبت نام...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...از مهلکه گریخته... اهسته و بی حوصله سرم را بالا می کشم. چشم هایش مانند یک کاسه ی خون است! - اون یه طعمه بود و من یه شکار چی! خبری از ر*اب*طه نبود حامی... پوزخند می زند و کلافه به موهایش چنگ می اندازد. اهسته از کنارش می گذرم و مسیر اتاقم را در پیش می گیرم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...حق نداری بهش دست بزنی. نگران نیست عملیاتش منحل شود؟ او اینجاست! چگونه ممکن است؟ عصبی نگاهم می کند و پر از خشم مقابلم زانو می زند تا گره ها را باز کند. جرعت حرف زدن ندارم و فقط، در سکوت وحشت ناکی به رگ های بر امده دستش خیره ام. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان جونم، حاجی رو تَن دلبر...
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...که یکی شان به خونم تشنه است و ان دوی دیگر به قدری خریدارانه تن و بدنم را وارسی می کنند که من از همین حالا مشغول فاتحه خواندنم. یا حضرت صبر! #ادامه_دارد #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان بچه ها با یاس خداحافظی کنید😂😂😂 Saba.N خیالت راحت صبا، سرشو می کنم زیر اب حامی رو می فرستم برای خودت 😂💔
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به طرف خروجی حرکت می کنم و سر به زیر دست در جیب می برم. راستش خودم هم حال و حوصله نداشتم. با تمام شدن سنگ های مرمری کف سالن سرم را بلند می کنم که با دیدن فردی که مقابلم است روح از تنم می رود. خنده بر لَبش می ماسد و او هم شوکه نگاهم می کند. بنگ! درد سر... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...گونه ایست که انگار پیر این میدان است. پسرک قدر دان به اسکناس ها نگاه می کند و با سبز شدن چراغ عقب می رود. ماشین اهسته حرکت می کند اما من هنوز هم قفل نیم رخ او و تار موی طلایی در پیشانی اش ام...حرفم را به کل یادم می رود. اخ، اخرش من نا بلد پیش او تلف می شوم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بر می گیرد و کلافه روی زمین می نشینم : - بخدا اذیت نمی کنم. حامی سرش را به سمت اسمان می کشد. کمی فکر می کند، انگار دارد بالا و پایین کار را می سنجد: - باشه برو اماده شو... ناخواسته به هوا می پرم و جیغ می کشم : - عالیه. معلوم نیست دوباره چه نقشه ای داره. 😂🗿 #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...اوقات به گونه ای می شود که انگار هویت خود را از یاد برده... نمی دانم، چرا؟ اما این را می دانم که تمام نیرو های مخفی اداره اطلاعات که بیشتر یکسال در یک جایی به ماموریت می روند به این بلا دچار می شوند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان اخرش یه جایی بین این نقش بازی کردناش خودشو گم میکنه 😂
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به صورت قانونی و شرعی همسر اقای راد هستند و تمام اختیارات از جمله عبور و تردد از کشور محل سکونت باید با اجازه ی اقا انجام بگیره. نگاه ویران سروان حسین پور به عمق جانم می نشیند... این یعنی پیروزی، بدون نیاز به حضور یاس... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان سکوت می کنم که این سکوت منطقی...
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بگیر بذار من نفس بکشم. لَبم را به داخل جمع می کنم و یک نگاه به او می اندازم. مثلا خَر شود... کلافه پوف می کشد و دستش را به طرف کراوات ش می برد و ان را تنظیم می کند. نگاهم به سیب بر امده گلوی بلندش می چرخد. لامصب سر و گر*دن خوبی دارد... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان اوفی 😂سیس رو برم...
بالا