Usage for hash tag: موقعیت_صفر

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...تَنش می پیچد. می خواهم بَدنم را نبیند! - فقط باید دنبال توی احمق باشم تا سرتو زیر اب نکنی؟ نکنه فکر کردی اب شش داری؟ هیچ نمی گویم. فقط چهار ماه دیگر تا روز موعود مانده... - نترس چهار ماه دیگه خلاص میشی. سکوت می کند و نمی دانم چرا قلب خودهم از حرفم می شکند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...دارد و مَن همه اش را از بَرم. یاس مثل دریا نیست... امتحانش کرده ام! او هیکلش را برای در دل رفتنش به نمایش نمی گذارد. او تَنش را برای محبوب شدن حراج نمی کند. او قَل*بش را برای برنده بودن کثیف نمی کند. او یاس است! یک دختر با عطر ناب بودن و سادگی های شیرینش... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را در اغوش می کشم. حامی موبایلش را از جیبش بیرون می کشد و چند ثانیه بعد با گفتن جمله ی " دکتر رو خبر کن" دو باره ان را به جیبش می فرستد و مهراد را نگاه می کند. نمی توانم باور کنم ان نگاه نگران و مشوش راضی شده همچین بلایی سَر مهراد بیاورد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان 🥺مهراد...
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...روی او را ندیده بودم. دستم می لرزد و اهسته به طرف کمر شلوارم می رود تا ان را بیرون بکشم. قصد دارم اصلا به چشم های خون نشسته اش نگاه نکنم. عکس را در میارم و بدون اینکه سرم را بلند کنم به طرفش می گیرم. محکم از دستم می کشد و به طرف بالکن می رود. #ادامه_دارد... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...که ادم زیاده، شما واسه کار دیگه ای زحمت خودتو بزاری بهتره... اخم هایش در هم می رود و میغرد : - بَسه! یه کم شعور حرف زدن داشته باش. پشت چشم نازک می کنم و دست هایم را زیر بغلم می زنم. بیشعور هم خودش است. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان 😂😂😂😂😂خودش بزاره خوبه، یکی دیگه بزاره یاس میشه...
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...نشان می دادم... بالشت، یک بوی مَست کننده داشت. انگار برایم لالایی می خواندند. عطر خنکش را به عمق جانم می فرستم و چشم هایم را می بندم. گرمای تخت، تَنم را در خود حل می کند و بوی خاص عطرش برایم لا لایی می خواند. سَرم سنگین است! فقط یک دقیقه می خوابم... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان هعی 🤺
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...گرد شده سر بلند می کنم : - مادر من میخوای تا بچه هم پیش بری؟ عقد دائم کردیم اما تو شناسنامه ننوشتن. زیادی ذوق زده است. اهسته می خندد و با احتیاط می گوید : - بچه هم..؟ عصبی نگاهش می کنم که می خندد و پر از ذوق خیره ام می ماند. خدایا حالا چگونه جمعش کنم؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان 😐😐💣
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را طبق ماموریتش انجام می داده چه؟ تمامی ان جمله های "قضاوت نکن" مهراد در سرم می پیچد. همه چیز و همه کس... تمام جملات و حرف ها و حرکات در سرم به دوران افتاده... سرم پر شده از هیاهوی رازی که پرده از ان برداشته شده... خدای من! زینب نوشت :اخ دختر ساده ی من :/ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...اتاقم می روم. نگاه خیره اش که مرا تا داخل اتاق شدن بدرقه می کند، حس می‌کنم. در اتاق را محکم می بندم و به طرف تختم حرکت می کنم. او یک روانیست، این را باید روزی هزار مرتبه با خودم تکرار کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان زینب نوشت : حسود بدبختو ببین 😂اره اره فهمیدیم دلسوز داداشتی 🤦🏼‍♀️😂
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...برایش بهشت شود با کلی حوری بهشتی که پر و پاچه و پستی بلندی هایشان بیرون افتاده. - چیزی میل دارید اقا؟ خیره در نگاهم می ماند : - برو تو اتاقت بعدا صحبت می کنیم. مهراد مشکوک در چهره ی جدی حامی چشم تنگ می کند. خدایا عاقبت من را با این بشر معلوم الحال بخیر کن. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
بالا