خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

کامل شده رمان دست خط زندگی|کیانا کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع kiyan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 55
  • بازدیدها 5K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
فردای اون روز از خونه زدم بیرون. بی‌هدف به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کردم. نزدیک اسفند بود. طبق عادت هندزفریم و توی گوشم قرار دادم و آهنگ رفیق و گوش دادم. با یاد بهار اشک‌هام جاری شد. بالاخره تصمیم گرفتم کجا برم. برم سر خاک بهار. پیاده شدم. یک شاخه گل رز قرمز خریدم. اهسته آهسته قدم برمی‌داشتم و به سمت قبر بهار حرکت کردم. به قبرش که رسیدم پاهام سست شد و با دیدن عکسش که روی سنگ قبر نقش بسته بود همونجا نشستم. اشک‌هام جاری شد. تقریباً نزدیک 12 ظهر بود. گل رو گذاشتم روی سنگ قبر و زیر ل*ب زمزمه کردم:​
- سلام زندگی. مطمئنم حالت خوبه. می‌دونم گل خیلی دوست داری برات یه شاخه گل رز قرمز آوردم. می‌دونی بهار؛ از وقتی رفتی خیلی تنهام. همیشه یه بغض گلوم رو آزار میده. خواستم بگم قاتل رو گرفتیم. بهار ازت دلخورم، چرا تنهام گذاشتی؟ بهار اون روز توی نامه گفتی این دست خط من نیست، دست خط زندگیه، بهار چرا این‌قدر بد نوشت زندگی برامون؟ دوست دارم بهار. همه چی بالاخره تموم شد. کاشکی بودی و دوباره شروع می‌کردیم. من تا ابد لبخندهام واقعی نیست مگه اینکه پیش تو باشم.​
دستم رو روی زانوم گذاشتم و بلند شدم. همینطور اشک‌هام پی در پی می‌اومد. چند قدمی دور شده بودم که برگشتم و زیر ل*ب گفتم:​
- میرم پیش امید، پیش امیدی که ازش تعریف می‌کردی.​
اشک‌هام رو با دستم پاک کردم. یه دفعه گوشیم به صدا دراومد. از توی کیفم درش آوردم که دیدم سرگرد هست. صدام رو صاف کردم و گفتم:​
- سلام سرگرد. وقت بخیر.​
- سلام سرگرد اقبالی. خواستم بگم. خواستم بگم که شاهین صفایی دیشب خودکشی کرد و خودش رو کشت.​
شک عجیبی بهم وارد شده بود. گوشی رو قطع کردم و همینطور به حرکت ادامه دادم. خبرهای بد شده بود شام و ناهار زندگیم. مثل یه بمب در حال انفجار بودم. جایی نبود که نرفته باشم جز یک جا.​
- دربست، بیمارستان.​
سوار شدم و به بیمارستان رفتم. از پله‌ها بالا رفتم و به اتاق icu رفتم. در رو فشار دادم و داخل شدم. لباس‌های اتاق رو تنم کردم و با دیدن وضعیت امید که هیچ تغییری نکرده بود حالم گرفته شد. خسته شده بودم. نشستم روی صندلی کناریش. زیر ل*ب گفتم:​
- سلام امید... نمی‌دونم صدام رو می‌شنوی یا نه ولی چندتا خبر برات دارم. قاتل رو گرفتیم امید. بدون تو اون بیرون اصلاً برام شیرین نیست. برگرد امید. من سختی زیاد کشیدم تو این چند وقت. بهارم رفته تو هم اینجا.​
اشک‌هام جاری شد و قلبم تیر می‌کشید.​
- خواستم بگم که دوست دارم امید. خیلی زیاد. درسته اونکار رو کردی ولی اون طرف اعتراف کرد که تو هیچ کاره‌ای نبودی. معذرت می‌خوام که قضاوتت کردم. تا هر وقت می‌مونم که به هوش بیای و باهات زندگیم رو بسازم. ببخشید که بهت مظنون شدم. توهم قربانی این ماجرا بودی مثل بهار.​
برگرد امید، فقط برگرد، تموم شد الان تویی که باید شروع کنی.​
با دستم اشک‌هام رو پاک کردم و سرم و روی تخت گذاشتم. نگاهم و به سمت انگشتش دوختم. ساعت‌ها منتظر به هوش اومدنش بودم، تا برگرده. فقط و فقط منتظر یک علامت از به هوش اومدنش.​
حس کردم انگشتش تکون خورد. توهم نبود خدایا... این یه واقعیت بود. از اتاق خارج شدم و بی‌اختیار داد زدم:​
-امید به هوش اومده، تموم شد امید به هوش اومد.​
زیر ل*ب زمزمه می‌کردم:​
- آره. بالاخره زندگی برای ما با دست خط خوشی نوشت.​
پایان رمان دست خط زندگی?
99/7/23
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

MAHDIS

نویسنده انجمن + مدیر ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-26
نوشته‌ها
7,768
کیف پول من
674
Points
0

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893

MAHTA☽︎

مدیرارشد بازنشسته+نویسنده اختصاصی
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,704
کیف پول من
9,051
Points
2

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
آخرین ویرایش:

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
آخرین ویرایش:

م.صالحی

ناظر بازنشسته
نویسنده انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-16
نوشته‌ها
465
کیف پول من
431
Points
0
سلام و درود نویسنده‌ی عزیز
رمانت رو ویرایش می‌زدم و می‌خوندم می‌خواستم اگر اشکالی نداره یه موضوعی رو بگم شما جنایی نویس خوبی می‌شی چون موضوع داستان خوب پیش بردی اما داستان غیرقابل باور چون بنا به موقعیتی کشور ما و قوانین ما و شخصیتی که تعریف کردی داستان غیرقابل باور، یه کمی در ر*اب*طه با سیستم پلیس و آگاهی ایران مطالعه داشته باشی داستانات‌ ناب‌تر می‌شه چون یه دختر پلیس با این حد از اختیارات با درجه‌ی که داره غیرقابل باوره دوم اینکه این جهش درجه گرفتن از ستوانی به سرگردی غیرمعقول. و مواردی دیگه ولی بازم می‌گم موضوع خوبه
موفق و سربلند و پیروز باشی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
خیلی ممنون جانا زحمتم کشیدین.
بله چشم. باعث افتخارمه و ممنون که نکات و گفتین. بله درست میگین. من اون موقع هم که درخواست ناطر دادم تخیلی هم زدم چون قطعا نمیتونه واقعی باشه.
ولی از تمام نکاتی که گفتین استفاده میکنم و به این باور دارم که قلمم هنوز خیلی کار داره. متشکرم و باز هم خسته نباشید میگم بهتون چون خیلی زحمت کشیدین❤️
م.صالحی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا