Lunika✧
مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,932
- لایکها
- 14,284
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- کیف پول من
- 291,638
- Points
- 70,000,190
- سطح
-
- حرفهای
#❦ققنوس_آتش❦
#فصل_2
#پارت_29
افرادی که با آتش میجنگند.
معمولاً به خاکستر تبدیل میشوند.
***
از روی مبل بلند میشود. باید کاری کرد! وگرنه دستیدستی آن سازمان مزخرف دولتی ققنوس را در چنگ میگیرد و همه به کام مرگ میرویم. اگرچه در چنگشان است اما شاید بتوان به سمت خود کشید. اگر زرنگ باشند!
- ماشینم رو آماده کن میخوام برم جایی!
- چشم قربان.
سوار بر ماشین مرسدس بنز کلاس میشود و به سمت مقر فرماندهی حرکت میکند. در راه چند ضد تعقیب میزند که مبادا کسی دنبالش باشد و وقتی که اطمینان حاصل میکند، راه مستقیم مقر را در پیش میگیرد. به ورودی مقر که میرسد بدون هیچ پرسشی یا بازرسی وارد مقر میشود. میتوانند از نقاب روی صورتش تشخیص بدهند که دست راست «ارباب دارکنس» است و محکم راه رفتنش نشان از قدرتش میدهد. در اتاق جلسه را باز میکند که میبیند همه گرد میز جمع شدهاند. سرش را به نشانه سلام کمی خم میکند، میز را دور میزند و به سمت ارباب حرکت میکند. خدمتکار صندلی سمت راست ارباب را عقب میکشد و بعد از نشستن، خودش صندلی را به جلو میکشد. همین که دستش را روی میز میگذارد مشاور سازمان او را خطاب قرار میدهد و میگوید:
- نظر تو چیه دارک؟ میتونیم ققنوس رو تحت کنترل بگیریم؟
روی صندلی لم میدهد و سرش را بالا میآورد.
- فعلاً که تو مشت اون ع*و*ضیهاست.
- یعنی نمیتونیم کاری بکنیم؟
نگاهی به ارباب میاندازد که منتظر نگاهش میکند. همه میدانستند که یا باید کاری کرد یا مُرد! رو به ارباب میگوید:
- اونها دارن بهش دروغ میگن، ما باید از این وضعیت سوءاستفاده کنیم و طرف خودمون بکشیمش.
مشاور حواس همه را به خود جلب کرد و در جواب دارک گفت:
- از کجا موقعیت گیر بیاریم؟ ما هیچ دسترسی درست حسابی بهش نداریم!
دارک سیگار برگش را از جیبش بیرون میکشد. آتشش میزند و بهش چشم میدوزد. در حالی که داشت آتش گرفتن و خاکستر شدن سیگارش را تماشا میکرد گفت:
- موقعیت رو گیر نیار! ایجادش کن.
و از روی صندلی بلند میشود و به سمت محوطه حرکت میکند.
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
#فصل_2
#پارت_29
افرادی که با آتش میجنگند.
معمولاً به خاکستر تبدیل میشوند.
***
از روی مبل بلند میشود. باید کاری کرد! وگرنه دستیدستی آن سازمان مزخرف دولتی ققنوس را در چنگ میگیرد و همه به کام مرگ میرویم. اگرچه در چنگشان است اما شاید بتوان به سمت خود کشید. اگر زرنگ باشند!
- ماشینم رو آماده کن میخوام برم جایی!
- چشم قربان.
سوار بر ماشین مرسدس بنز کلاس میشود و به سمت مقر فرماندهی حرکت میکند. در راه چند ضد تعقیب میزند که مبادا کسی دنبالش باشد و وقتی که اطمینان حاصل میکند، راه مستقیم مقر را در پیش میگیرد. به ورودی مقر که میرسد بدون هیچ پرسشی یا بازرسی وارد مقر میشود. میتوانند از نقاب روی صورتش تشخیص بدهند که دست راست «ارباب دارکنس» است و محکم راه رفتنش نشان از قدرتش میدهد. در اتاق جلسه را باز میکند که میبیند همه گرد میز جمع شدهاند. سرش را به نشانه سلام کمی خم میکند، میز را دور میزند و به سمت ارباب حرکت میکند. خدمتکار صندلی سمت راست ارباب را عقب میکشد و بعد از نشستن، خودش صندلی را به جلو میکشد. همین که دستش را روی میز میگذارد مشاور سازمان او را خطاب قرار میدهد و میگوید:
- نظر تو چیه دارک؟ میتونیم ققنوس رو تحت کنترل بگیریم؟
روی صندلی لم میدهد و سرش را بالا میآورد.
- فعلاً که تو مشت اون ع*و*ضیهاست.
- یعنی نمیتونیم کاری بکنیم؟
نگاهی به ارباب میاندازد که منتظر نگاهش میکند. همه میدانستند که یا باید کاری کرد یا مُرد! رو به ارباب میگوید:
- اونها دارن بهش دروغ میگن، ما باید از این وضعیت سوءاستفاده کنیم و طرف خودمون بکشیمش.
مشاور حواس همه را به خود جلب کرد و در جواب دارک گفت:
- از کجا موقعیت گیر بیاریم؟ ما هیچ دسترسی درست حسابی بهش نداریم!
دارک سیگار برگش را از جیبش بیرون میکشد. آتشش میزند و بهش چشم میدوزد. در حالی که داشت آتش گرفتن و خاکستر شدن سیگارش را تماشا میکرد گفت:
- موقعیت رو گیر نیار! ایجادش کن.
و از روی صندلی بلند میشود و به سمت محوطه حرکت میکند.
کد:
افرادی که با آتش میجنگند.
معمولاً به خاکستر تبدیل میشوند.
***
از روی مبل بلند میشود. باید کاری کرد! وگرنه دستیدستی آن سازمان مزخرف دولتی ققنوس را در چنگ میگیرد و همه به کام مرگ میرویم. اگرچه در چنگشان است اما شاید بتوان به سمت خود کشید. اگر زرنگ باشند!
- ماشینم رو آماده کن میخوام برم جایی!
- چشم قربان.
سوار بر ماشین مرسدس بنز کلاس میشود و به سمت مقر فرماندهی حرکت میکند. در راه چند ضد تعقیب میزند که مبادا کسی دنبالش باشد و وقتی که اطمینان حاصل میکند، راه مستقیم مقر را در پیش میگیرد. به ورودی مقر که میرسد بدون هیچ پرسشی یا بازرسی وارد مقر میشود. میتوانند از نقاب روی صورتش تشخیص بدهند که دست راست «ارباب دارکنس» است و محکم راه رفتنش نشان از قدرتش میدهد. در اتاق جلسه را باز میکند که میبیند همه گرد میز جمع شدهاند. سرش را به نشانه سلام کمی خم میکند، میز را دور میزند و به سمت ارباب حرکت میکند. خدمتکار صندلی سمت راست ارباب را عقب میکشد و بعد از نشستن، خودش صندلی را به جلو میکشد. همین که دستش را روی میز میگذارد مشاور سازمان او را خطاب قرار میدهد و میگوید:
- نظر تو چیه دارک؟ میتونیم ققنوس رو تحت کنترل بگیریم؟
روی صندلی لم میدهد و سرش را بالا میآورد.
- فعلاً که تو مشت اون ع*و*ضیهاست.
- یعنی نمیتونیم کاری بکنیم؟
نگاهی به ارباب میاندازد که منتظر نگاهش میکند. همه میدانستند که یا باید کاری کرد یا مُرد! رو به ارباب میگوید:
- اونها دارن بهش دروغ میگن، ما باید از این وضعیت سوءاستفاده کنیم و طرف خودمون بکشیمش.
مشاور حواس همه را به خود جلب کرد و در جواب دارک گفت:
- از کجا موقعیت گیر بیاریم؟ ما هیچ دسترسی درست حسابی بهش نداریم!
دارک سیگار برگش را از جیبش بیرون میکشد. آتشش میزند و بهش چشم میدوزد. در حالی که داشت آتش گرفتن و خاکستر شدن سیگارش را تماشا میکرد گفت:
- موقعیت رو گیر نیار! ایجادش کن.
و از روی صندلی بلند میشود و به سمت محوطه حرکت میکند.
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش: