Lunika✧
مدیریت کل سایت+مدیر تالار رمان+مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفهای
نویسنده انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
#❦ققنوس_آتش❦
#پارت_49
آزراء تک خندهای میزند و با طعنه میگوید:
- وای اسمامون شبیه همه؛ منو ببرید سازمان خودتون!
و دوباره بلند میخندد، دارک از این حرکت آزراء عصبانی میشود و سعی در گرفتن یقه آزراء میکند.
آزراء با دو دست ضربهای به کتفهای دارک وارد میکند تا از او فاصله بگیرد و خودش چند قدمی عقب میرود.
دارک آه گویان؛ زانو میزند و دست روی جای دستهای آزراء میگذارد که در حال سوختن بود. قسمت یقه لباسش کاملاً خاکستر شد و روی زمین ریخت. آزراء با چشمهای گرد شده به صح*نه روبهرویش چشم دوخته بود، تقصیر او نیست! هست؟
کنار دارک زانو میزند، حال باید چه کرد؟ پو*ست کتف دارک قرمز شد و اثر سوختگی بر جای گذاشت.
- دختره دیوونه هر دفعه باید منو بسوزونی! آخه روی کتف؟
آزراء نفس عمیقی میکشد و کت چرمیاش را از تن در میآورد و روی دارک میاندازد.
- تقصیر خودته پسره دیوونهتر، کی به تو گفت نزدیک من بشی!
دارک کت آزراء را میپوشد تا اثر سوختگی را مخفی سازد. با چشمهای در هم کوبیده که اثر درد بود ل*ب میزند:
- حداقل کمکم کن!
- چیکار کنم؟
- به حالت اولش برگردون.
رز نفس عمیق دیگری میکشد و با ناراحتی ل*ب میزند:
- نمیتونم!
دارک چهره خود را با تعجب بالا میکشد.
- نمیتونی یا نمیخوای؟
- نمیتونم! بلد نیستم.
دارک دستی روی زانو میزند و بلند میشود که آزراء هم همراه او بلند میشود که با حالت اعتراض میگوید:
- پس بگو اون سازمان مزخرف چی یاد ققنوسشون داده؟
آزراء با حالت خشم که از ساموئل نشأت میگرفت گفت:
- هیچی یاد ققنوسشون نداده، ققنوسشون هیچی بلد نیست!
و دارک را به طرف آبخوری برد تا شاید کمی آب زخم سوختگی را درمان کند. میخواست شیر آب را باز کند که دارک مانع شد و گفت:
- تو دست نزن! همین الان پدرش رو درمیاری آب از کجا پیدا کنیم این طرف ها!!
آزراء خود را عقب کشید و دارک شیر آب را باز کرد و کمی آب روی کتفهایش ریخت. خیلی بد بود که آزراء هیچی نمیدانست! و این همش تقصیر ساموئل بود!
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
#پارت_49
آزراء تک خندهای میزند و با طعنه میگوید:
- وای اسمامون شبیه همه؛ منو ببرید سازمان خودتون!
و دوباره بلند میخندد، دارک از این حرکت آزراء عصبانی میشود و سعی در گرفتن یقه آزراء میکند.
آزراء با دو دست ضربهای به کتفهای دارک وارد میکند تا از او فاصله بگیرد و خودش چند قدمی عقب میرود.
دارک آه گویان؛ زانو میزند و دست روی جای دستهای آزراء میگذارد که در حال سوختن بود. قسمت یقه لباسش کاملاً خاکستر شد و روی زمین ریخت. آزراء با چشمهای گرد شده به صح*نه روبهرویش چشم دوخته بود، تقصیر او نیست! هست؟
کنار دارک زانو میزند، حال باید چه کرد؟ پو*ست کتف دارک قرمز شد و اثر سوختگی بر جای گذاشت.
- دختره دیوونه هر دفعه باید منو بسوزونی! آخه روی کتف؟
آزراء نفس عمیقی میکشد و کت چرمیاش را از تن در میآورد و روی دارک میاندازد.
- تقصیر خودته پسره دیوونهتر، کی به تو گفت نزدیک من بشی!
دارک کت آزراء را میپوشد تا اثر سوختگی را مخفی سازد. با چشمهای در هم کوبیده که اثر درد بود ل*ب میزند:
- حداقل کمکم کن!
- چیکار کنم؟
- به حالت اولش برگردون.
رز نفس عمیق دیگری میکشد و با ناراحتی ل*ب میزند:
- نمیتونم!
دارک چهره خود را با تعجب بالا میکشد.
- نمیتونی یا نمیخوای؟
- نمیتونم! بلد نیستم.
دارک دستی روی زانو میزند و بلند میشود که آزراء هم همراه او بلند میشود که با حالت اعتراض میگوید:
- پس بگو اون سازمان مزخرف چی یاد ققنوسشون داده؟
آزراء با حالت خشم که از ساموئل نشأت میگرفت گفت:
- هیچی یاد ققنوسشون نداده، ققنوسشون هیچی بلد نیست!
و دارک را به طرف آبخوری برد تا شاید کمی آب زخم سوختگی را درمان کند. میخواست شیر آب را باز کند که دارک مانع شد و گفت:
- تو دست نزن! همین الان پدرش رو درمیاری آب از کجا پیدا کنیم این طرف ها!!
آزراء خود را عقب کشید و دارک شیر آب را باز کرد و کمی آب روی کتفهایش ریخت. خیلی بد بود که آزراء هیچی نمیدانست! و این همش تقصیر ساموئل بود!
کد:
آزراء تک خندهای میزند و با طعنه میگوید:
- وای اسمامون شبیه همه؛ منو ببرید سازمان خودتون!!
و دوباره بلند میخندد، دارک از این حرکت آزراء عصبانی میشود و سعی در گرفتن یقه آزراء میکند.
آزراء با دو دست ضربهای به کتفهای دارک وارد میکند تا از او فاصله بگیرد و خودش چند قدمی عقب میرود.
دارک آه گویان؛ زانو میزند و دست روی جای دستهای آزراء میگذارد که در حال سوختن بود. قسمت یقه لباسش کاملاً خاکستر شد و روی زمین ریخت. آزراء با چشمهای گرد شده به صح*نه روبهرویش چشم دوخته بود، تقصیر او نیست! هست؟
کنار دارک زانو میزند، حال باید چه کرد؟ پو*ست کتف دارک قرمز شد و اثر سوختگی بر جای گذاشت.
- دختره دیوونه هر دفعه باید منو بسوزونی! آخه روی کتف؟
آزراء نفس عمیقی میکشد و کت چرمیاش را از تن در میآورد و روی دارک میاندازد.
- تقصیر خودته پسره دیوونهتر، کی به تو گفت نزدیک من بشی!
دارک کت آزراء را میپوشد تا اثر سوختگی را مخفی سازد. با چشمهای در هم کوبیده که اثر درد بود ل*ب میزند:
- حداقل کمکم کن!
- چیکار کنم؟
- به حالت اولش برگردون.
رز نفس عمیق دیگری میکشد و با ناراحتی ل*ب میزند:
- نمیتونم!
دارک چهره خود را با تعجب بالا میکشد.
- نمیتونی یا نمیخوای؟
- نمیتونم! بلد نیستم.
دارک دستی روی زانو میزند و بلند میشود که آزراء هم همراه او بلند میشود که با حالت اعتراض میگوید:
- پس بگو اون سازمان مزخرف چی یاد ققنوسشون داده؟؟
آزراء با حالت خشم که از ساموئل نشأت میگرفت گفت:
- هیچی یاد ققنوسشون نداده، ققنوسشون هیچی بلد نیست!
و دارک را به طرف آبخوری برد تا شاید کمی آب زخم سوختگی را درمان کند. میخواست شیر آب را باز کند که دارک مانع شد و گفت:
- تو دست نزن! همین الان پدرش رو درمیاری آب از کجا پیدا کنیم این طرف ها!!
آزراء خود را عقب کشید و دارک شیر آب را باز کرد و کمی آب روی کتفهایش ریخت. خیلی بد بود که آزراء هیچی نمیدانست! و این همش تقصیر ساموئل بود!
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش: