- تاریخ ثبتنام
- 2022-08-08
- نوشتهها
- 510
- لایکها
- 2,124
- امتیازها
- 73
- محل سکونت
- میان خیال خاطرات💫
- کیف پول من
- 14,745
- Points
- 804
با نگاهی مصمم به سفیر سامتایان که جلویش خم شده بود نگاه کرد.
-از ما چه میخواهيد؟
-اول درود بر شما مل...
رازانا میان حرف سفیر پرید.
-امپراطور ما را به اسارت میگیرید، بعد بر من درود میفرستید؟
-ملکه! شما یک سامتایانی هستید.
-بودم، ولی از وقتی دیارم مرا پس زد و سانراب مرا به عنوان ملکه پذیرفت من یک سانرابی حساب میشوم. حای هم بهتر است خواستهتان را بگویید.
-خب، راستش من درخواست امپراطور کویات را نمیدانم! ایشان یک تومار برای شما نوشته است.
بعد یک کاغذ لوله شده به رازانا داد. رازانا با شک تومار را برداشت و شروع به خواندن آن کرد. با هر خطی که میخواند چهرهاش بیشتر در هم میرفت.
کویات تا کی میخواست رازانا را عذاب دهد؟ آخه این چه خواستهای است که کویات از یک زن باردار میخواهد؟ چرا حال که رازانا کویات را فراموش کرده است و عشق واقعیاش را پیدا کرده است، فیل کویات یاد هند کرده است؟
رازانا تومار را پرت میکند، دستانش از عصبانیت میلرزید!
-امپراطور شما چگونه میتواند اینقدر گستاخ باشد؟ این دیگر چه تقاضایی است که از من دارد؟
-من نمیدانم چه درخواستی از شما دارد؟ من فقط پیام آور کویات شاه هستم! ایشان به من دستور آوردن تومار را دادند. و گفتند به شما بگویم این تنها راه نجات همسرتان است. و ایشان وقت زیادی برای فکر کردن به این موضوع را به شما دادند.
بعد از رفتن سفیر طاقت رازانا تمام میشود. الهی! این دیگر چه زندگی است؟ زندگی که رازانا تا حس خوشبختی میکند مصیبت در و دیوار بر روی سرش آوار میشود.
آخر چگونه میتواند از هاکان و فرزندش دست بکشد. آخر چگونه بتواند با کویات...
قطعا رازانا پیشنهاد کویات را نمیپذیرد. رازانا لحظهای به فکر فرو میرود، اگر پیشنهاد کویات را نپذیرد چه میشود؟
مطمئنا کویات هاکان را خواهد کشت و رازانا طاقت نمیآورد.
-از ما چه میخواهيد؟
-اول درود بر شما مل...
رازانا میان حرف سفیر پرید.
-امپراطور ما را به اسارت میگیرید، بعد بر من درود میفرستید؟
-ملکه! شما یک سامتایانی هستید.
-بودم، ولی از وقتی دیارم مرا پس زد و سانراب مرا به عنوان ملکه پذیرفت من یک سانرابی حساب میشوم. حای هم بهتر است خواستهتان را بگویید.
-خب، راستش من درخواست امپراطور کویات را نمیدانم! ایشان یک تومار برای شما نوشته است.
بعد یک کاغذ لوله شده به رازانا داد. رازانا با شک تومار را برداشت و شروع به خواندن آن کرد. با هر خطی که میخواند چهرهاش بیشتر در هم میرفت.
کویات تا کی میخواست رازانا را عذاب دهد؟ آخه این چه خواستهای است که کویات از یک زن باردار میخواهد؟ چرا حال که رازانا کویات را فراموش کرده است و عشق واقعیاش را پیدا کرده است، فیل کویات یاد هند کرده است؟
رازانا تومار را پرت میکند، دستانش از عصبانیت میلرزید!
-امپراطور شما چگونه میتواند اینقدر گستاخ باشد؟ این دیگر چه تقاضایی است که از من دارد؟
-من نمیدانم چه درخواستی از شما دارد؟ من فقط پیام آور کویات شاه هستم! ایشان به من دستور آوردن تومار را دادند. و گفتند به شما بگویم این تنها راه نجات همسرتان است. و ایشان وقت زیادی برای فکر کردن به این موضوع را به شما دادند.
بعد از رفتن سفیر طاقت رازانا تمام میشود. الهی! این دیگر چه زندگی است؟ زندگی که رازانا تا حس خوشبختی میکند مصیبت در و دیوار بر روی سرش آوار میشود.
آخر چگونه میتواند از هاکان و فرزندش دست بکشد. آخر چگونه بتواند با کویات...
قطعا رازانا پیشنهاد کویات را نمیپذیرد. رازانا لحظهای به فکر فرو میرود، اگر پیشنهاد کویات را نپذیرد چه میشود؟
مطمئنا کویات هاکان را خواهد کشت و رازانا طاقت نمیآورد.
کد:
با نگاهی مصمم به سفیر سامتایان که جلویش خم شده بود نگاه کرد.
-از ما چه میخواهيد؟
-اول درود بر شما مل...
رازانا میان حرف سفیر پرید.
-امپراطور ما را به اسارت میگیرید، بعد بر من درود میفرستید؟
-ملکه! شما یک سامتایانی هستید.
-بودم، ولی از وقتی دیارم مرا پس زد و سانراب مرا به عنوان ملکه پذیرفت من یک سانرابی حساب میشوم. حای هم بهتر است خواستهتان را بگویید.
-خب، راستش من درخواست امپراطور کویات را نمیدانم! ایشان یک تومار برای شما نوشته است.
بعد یک کاغذ لوله شده به رازانا داد. رازانا با شک تومار را برداشت و شروع به خواندن آن کرد. با هر خطی که میخواند چهرهاش بیشتر در هم میرفت.
کویات تا کی میخواست رازانا را عذاب دهد؟ آخه این چه خواستهای است که کویات از یک زن باردار میخواهد؟ چرا حال که رازانا کویات را فراموش کرده است و عشق واقعیاش را پیدا کرده است، فیل کویات یاد هند کرده است؟
رازانا تومار را پرت میکند، دستانش از عصبانیت میلرزید!
-امپراطور شما چگونه میتواند اینقدر گستاخ باشد؟ این دیگر چه تقاضایی است که از من دارد؟
-من نمیدانم چه درخواستی از شما دارد؟ من فقط پیام آور کویات شاه هستم! ایشان به من دستور آوردن تومار را دادند. و گفتند به شما بگویم این تنها راه نجات همسرتان است. و ایشان وقت زیادی برای فکر کردن به این موضوع را به شما دادند.
بعد از رفتن سفیر طاقت رازانا تمام میشود. الهی! این دیگر چه زندگی است؟ زندگی که رازانا تا حس خوشبختی میکند مصیبت در و دیوار بر روی سرش آوار میشود.
آخر چگونه میتواند از هاکان و فرزندش دست بکشد. آخر چگونه بتواند با کویات...
قطعا رازانا پیشنهاد کویات را نمیپذیرد. رازانا لحظهای به فکر فرو میرود، اگر پیشنهاد کویات را نپذیرد چه میشود؟
مطمئنا کویات هاکان را خواهد کشت و رازانا طاقت نمیآورد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: