Usage for hash tag: رمان_جان

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...اِن‌قدر بهونه میاری. عصبی کیف پول توی جیبش رو درآورد و کارتی به سمتم گرفت. _ بیا بگیر! فقط جون مادرت فردا پس‌فردا نری این ور اون ور از من چرت و پرت بگیا. شنگول کارت رو از لای انگشتاش کشیدم و هم‌زمان که پیاده می‌شدم، گفت: _ برو داداش حله، عزت زیاد جوجو! #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  2. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...پدرت رو در بیاره. _ اِی آقا، من الان راضیم زنگ بزنی به پلیس من رو ور داره ببره... باز حداقل پلیس ببرتم خیالم راحته زنده می‌مونم. _ منظورت چیه؟ _ بابا مشکل من اصلاً پلیس نیست، مشکل من صاب ماشینه. اگه بفهمه چه بلایی سر ماشینش اومده، زنده زنده آتیشم می‌زنه. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  3. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...بدم. خدا رو شکر هر ننه قمری به پست ما می‌خوره میشه حسنک راستگو. شانس نیستش که، کاهگله! پسره این‌بار جوری نگاهم کرد که از ترس ناخودآگاه توی صندلی فرو رفتم. خدایا دستم به دامنت! این‌جوری که این داره با عصبانیت نگاهم می‌کنه، هیچ بعید نیست همین‌جا چالم کنه... #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  4. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...فکر کنم خدا تو این چند وقت همت کرده با نشون دادنه این جیگرا حال منو بگیره. یعنی هزار ‌هزار لعنت و توف و فحش و مشت و لگد به شانس من. بعد از اینکه ماشینم و به دختر جیگره سپرد، سمت ماشین خودش اومد و سوار شد. خدایا خودت آخر و عاقبت ما رو سر این ماجرا بخیر کن... #رمان_جان #اثر_پریزاد...
  5. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...سر شاهده تا حد مرگ ترسیده بودم. بعد این‌که من رو روی صندلیه عقب ماشینش خوابوند، دوباره گوشیش رو برداشت و به کسی زنگ زد. لامصب گوشیشم آیفون بود نکبت. _ الو صدف؟؟... الان وقت این حرفا نیست، همین الان بیا به این آدرسی که بهت میدم...باشه باشه، سریع بیا منتظرم. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  6. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...انتظار داری باور کنم منو نمی‌شناسی؟ _ آره داداش باور کن؛ من فَکو فامیل خودمم یادم نمی‌مونه چه برسه به تو! (با فکری که به سرم زد اخم غلیظی کردم) هوی ببین، اگه فکر کردی می‌زنی به در و دیوار اسم فامیل و خسارت نمیدی کور خوندی! تا قرون آخرش رو ازت می‌گیریم. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  7. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...کمک مامان دست تنهاست. _ باشه پس فعلاً. _ یه چیزی... فقط مواظب باش تمیز بمیری. هیچ کس حوصله نداره برای تشخیص هویت بیاد پزشک قانونی و به جنازه‌ی آش و لاشت نگاه کنه. _ هنوزم نمی‌دونم چرا دارم باهات رفاقت می‌کنم. _ تو فعلاً برو به نحوه‌ی مردنت فکر کن... خداحافظ! #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  8. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...نداریم؟ _ باشه مسخره کنین. دو روز دیگه که کارتون به من افتاد بهتون میگم. اون روز ما همه چی رو به شوخی زدیم و با بی‌قیدی به وحید خندیدیم. چه می‌دونستیم زمین واقعا گرده و یه روزی اون به ما می‌خنده. چه می‌دونستیم شرطی که ما می‌ذاریم میشه شروع ماجرای این رمان... #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  9. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...چته؟ نخواستم بابا... دو قلوپ خواستیم بزنیم شاد شیم، چرا قضیه رو جنایی می‌کنی؟؟ _ جای تشکرت؟ بیا و خوبی کن... _ ولی خودمونیما؛ تو باید بری استخدامی گشت ارشاد بشی. یه دو تا از این چرت و پرتات رو برای امثال آدمای این‌جا بگی، از فردا برای نماز صبح ساعت کوک می‌کنن. #رمان_جان #اثر_پریزاد...
  10. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...کشید. _ من که گیج شدم... حالا بی‌خیال این حرفا؛ وحید جان از خودت بگو. چه خبرا؟ وحید یه چشم قره‌ی ریزی به ما رفت و گفت: _ خبری نیست آزیتا خانم. تو چه خبر؟ چیکارا می‌کنی؟ آزیتا با ناز موهاش رو از تو صورتش کنار زد و گفت: _ منم هیچی. درگیر درس و دانشگاهم. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
بالا