Usage for hash tag: رمان_جان

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...زنده موندنمون عزرائیل باید وساطت کنه. تیرم تو هدف خورد و وحید از ترس به تته‌پته افتاد. _ جان دستم به دامنت، نوکریت رو می‌کنم... توروخدا شیرین بازی در نیاری بری بزاری کف دست آبجی فرخنده! خونسرد پا رو پا انداختم و گفتم: _ اونش دیگه به خودت بستگی داره گل پسر. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  2. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...زدم. _ همینه که هست... ناراحتی صندوق انتقادات و پیشنهادات پایین دم دره. جند قدم که ازش دور شدیم، بهزاد خندید و گفت: _ چرا بدبخت رو قهوه‌ایش کردی؟ مثلاً روز تولدش بودا. _ ولش کن بابا قوزمیتو. خودش شبیه میترا خانوم می‌مونه بعد از اسم ما ایراد می‌گیره. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  3. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...دخترا، دخترا! دعوا نکنین. با هم دوست باشین. من و بهزاد همزمان به سمت وحید برگشتیم و گفتیم: _ تو یکی خفه! وحید با تک خنده‌ای به ما نگاه کرد. _ یاحسین! خودت کمک کن. دخترا حمله کردن. یه دونه محکم با کیفم به دستش زدم و گفتم‌: _ ببند دیگه. هی زر ناشتا می‌زنه. #رمان_جان #اثر_پریزاد...
  4. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...دوباره به اتاقم برگشتم و بعد سه ساعت بالاخره لباسای مدرسم رو درآوردم. بیچاره اون بدبختا رو چقدر کتک زدم. یادم باشه زنگ بزنم به بهزاد بگم اونم باهامون بیاد. راوی رو که نمیشه آورد حداقل لات گروه رو بیارم تا اگه کسی سرش به تنش زیادی کرد، دهن مهن همه رو سرویس کنه. #رمان_جان #اثر_پریزاد...
  5. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...چِل هیچ بچه‌ی دیگه‌ای ندارن. گرچه که وحید با وجود هفت هشت سال زندگی کنار ما دیگه جز ما حساب می‌شد. من خودم هیفده سالمه و یازدهم تجربی‌ام. فقط من و بهزاد و راوی قصه هستیم که تجربی می‌خونیم و سهراب سپهری و مین به ترتیب رشته‌های انسانی و هنر رو انتخاب کرده بودن. #رمان_جان #اثر_پریزاد...
  6. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...سال اون رو دایی خودم نمی‌دونستم. به هر حال وحید بعد از فوت و بابا بزرگ و مامان بزرگم با ما زندگی می‌کرد و با وجود این‌که کلاً سه سال ازم بزرگ‌تر بود، بیشتر برادرم بود تا داییم. خسته از نحسی و سختیه امروز، کیفم رو از روی مبل برداشتم و به اتاق خودم برگشتم. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  7. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...شیطان رجیم، الانم جفتتون گمشید خونه‌هاتون همونجا هم بمیرید. یعنی وای به حالتون اگه بخواین غلط زیادی بخورین و زنگ بزنین منو اغفال کنین که بریم بیرون؛ خدا شاهده جدتون رو میارم جلو چشتون. کیفم رو روی دوشم انداختم و غرغر‌کنان با بچه‌ها همزمان از کلاس خارج شدیم. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  8. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...حسابی جوریم. خونه خ*را*ب کن‌هایی که دست به دست هم دادن تا زندگانی‌ها را آباد و خانواده‌ها را خشنود سازند. ( ارواح عمشون) همون‌هایی که پنج نفری ارتشی ساختن به وسعت تمام خنده‌ها، به زیبایی تمام دروغ‌ها و به مسخره‌ترین سوتی‌های دنیا. به ارتش پنج نفره سلام کنید... . #رمان_جان #اثر_پریزاد...
  9. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    .... آفرین، درست حدس زدی! دقیقاً منظورم از ماجرای عجیب، بدبخت کردن ملته. بدبخت کردنِ آدم‌های بدشانسی که گیر منِ خُل‌و‌چل افتادن. از خانواده و دوست‌های احمقم گرفته تا یه مرد مرموز و... . نیشم رو تا بناگوش باز کردم و لبخند شيطاني زدم. پيش به سوی سرنوشت... . #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  10. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...اون در کنار چهار تن از دوستاش که اونا هم آدم‌های متفاوتی هستن، اتفاقاتی رو رقم می‌زنه که خوندش خالی از لطف نیست... یک روز به صورت خیلی اتفاقی با مردی برخورد می‌کنه؛ که بعداً مشخص میشه اون مرد آدم عادی نبوده و همین موضوع جان رو حسابی به دردسر می‌اندازه... #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
بالا