Usage for hash tag: انجمن_تک_رمان

ساعت تک رمان

  1. halcyon

    درحال تایپ رمان ماه‌ زاده | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...کار داره بهتره اذیتش نکنیم خودم میرم. لطفاً مراقب باشید. سریع به سمت اتاقش قدم برمی‌دارد و وقتی آماده می‌شود کنار خیابان در حال رفتن به به مغازه است. مرد هنوز هم دنبالش می‌کند و این خیلی برایش ترسناک است. هوا کمی به تاریکی می‌زند و کسی در خیابان‌ها نیست. #رمان_ماه‌زاده #ملینا_نامور...
  2. Roxana

    درحال تایپ رمان آشوبگر شطرنج | Roxana کاربر انجمن تک رمان

    ...گوشه‌ی ابروهای آشوب چینی خورد که نشان از رضایتش بود. کمی در همان حالت ماندند، سپس آشوب خودش را عقب کشید. اشاره‌ای به دریچه‌ی زیرزمین کرد و گفت: - بیا بریم و ببینیم اون پسر کی بوده. ظاهراً تو گشتی و کسی رو پیدا کردی که مثل خودمون قدرتمنده! #انجمن_تک_رمان #اثر_مبینا_زارع_مویدی #رمان_آشوبگر_شطرنج
  3. Sarina_SA887

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...اتفاقی افتاده؟ کلارا نفس‌نفس زنان گفت: - انگار هر بار که از قدرتم استفاده می‌کنم، همچین اتفاق‌هایی برام میفته. الهه‌ی آتش متعجب گفت: - مگه استاد فو راجب قدرت‌هات بهت توضیح نداد؟ کلارا به تکان دادن سرش، برای رد کردن پرسش الهه‌ی آتش اکتفا کرد. - خیلی عجیبه... . #بانوی_عدالت #سارینا #انجمن_تک_رمان
  4. Sarina_SA887

    دلنوشته قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    در خلوت‌های شبانه‌ام، با خود می‌گویم:«کاش میشد از تو متنفر باشم.» قلبم پاسخ می‌دهد: - اگر نفرت همان عشق هست، پس از او متنفرم. #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  5. Sarina_SA887

    دلنوشته قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    برگرد و به سوالات دلم پاسخ بده. خودت هم می‌دانی نمی‌خواهم سد راهت شوم؛ ولی تو بگو، با این دل بی‌صاحب چه کنم؟ #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  6. Sarina_SA887

    دلنوشته قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    روزها و ماه‌ها گذشت؛ ولی هنوز درنیافته‌ام، چه حسی‌است که این‌گونه روزهایم را به تاریکی می‌کشد؟ پشیمانی؟ شاید هم دلتنگی؟ نمی‌دانم! تنها با بازگشت تو جوابش را خواهم فهمید. #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  7. sillag

    درحال تایپ چَشم‌زخم خورده|اثر vahedi کاربر انجمن تک رمان

    ...با تی‌شرتی که به تن داشتم. - عیب نداره می‌چسبه! یه‌کم دیگه به شهر می‌رسیم. این فرصت رو از دست نده! پشت گوشم جیغ زد: - بخوره تو سرت فرصتِ طلاییت! چیزی نگفتم و برای این‌که حرصش رو دربیارم، بلندبلند می‌خندیدم. * اون تیپ‌های دهه هشتادی‌ها رو یادتونه؟ #چشم_زخم_خورده #فاطمه‌واحدی #انجمن_تک_رمان
  8. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...نمی‌تونم شب جایی برم، پس به کلبه‌ای که حداقل امن‌تر از بیرون بود وارد شدم. دنبال چراغ نفتی گشتم... خداروشکر کبریت هم بود. روشنش کردم... حالا کلبه کمی توی روشنایی فرو رفته بود. کامل گشتم وقتی چیزی ندیدم تکیه به تخت چوبی درازکش عین جنین توی خودم جمع شدم. #آدینه_ابری #عسل_کورکور #انجمن_تک_رمان
  9. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...کشیده شد. توی بغلش افتادم. حرصی تقلا کردم و گفتم: - ولم کن نمی‌فهمی یعنی چی؟ - نه نمی‌فهمم. می‌خوام خونسرد باشم اما نمیشه. احساس ستاره و کیانا بیشتر از چهار پنج سالِ اصلا اون‌ها از اول راهنمایی پسرهای خان رو می‌خواستن. اما من چی... . - همه چی تموم شد. #آدینه_ابری #عسل_کورکور #انجمن_تک_رمان
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...باهام رو راست باشه؛ اما تو چی کار کردی؟ هی دروغ پشت دروغ، هی کلک پشت کلک! دست آتشینش را مشت کرده تا خشم خورد را کنترل کند که ناگهان با صدای بلند‌تر فریاد می‌کشد و اضافه می‌کند: - تو این‌قدر پست بودی که می‌خواستی با وِرد مامانم نیروهام رو ازم بگیری و من رو بکشی! #ققنوس_آتش #Mona❦...
بالا