خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    ملودی در گوشم شروع به خواندن کرد؛ دستانم را مانند پر، پرواز دادم و شروع به ر*ق*صیدن کردم. کمی جلو رفتم… یاد اولین دیدارش افتادم. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  2. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    دلم می‌خواست گوش دهم به حرف‌هایشان، اما درونم در دریایی سیاه دست و پا می‌زد. ای جگرگوشه‌ی من، بگو چه کنم؟! چطور تو را از ذهنم، از قلبم، از سرتاسر وجودم بیرون کنم؟! #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  3. Paryzad

    کتاب در حال تایپ مجموعه اشعار فروغ فرخزاد |اثر فروغ فرخزاد

    ...سفر کرده‌اند چرا توقف کنم؟ من از عناصر چهارگانه اطاعت ميکنم و کار تدوين نظامنامه نيست مرا به زوزه ي دراز توحش درعضو جنسي حيوان چکار مرا به حرکت حقير کرم در خلاء گوشتي چکار مرا تبار خوني گل ها به زيستن متعهد کرده است تبار خوني گل ها ميدانيد ؟ #مجموعه_اشعار_فروغ_فرخزاد ‌ #فروغ_فرخزاد...
  4. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...اما چه‌قدر عجیب است که حالا نبودنش برای حسین مشکل ساز شده. خم می‌شود، شلوارش را تا می‌زند و پا درون حوض می‌گذارد. خنکی آب در وجودش می‌نشیند. لبه‌ی سنگی حوض می‌نشیند و به سیاهی آسمان چشم می‌دوزد. با آن همه خستگی خواب به چشمش بیگانه شده بود. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  5. Aygunu

    گفتگو آزاد گفتمان رمان دختر نامرئی در کلبه‌ی تاریک | فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...که اون نمی‌تونه ببینتش و توی دنیا و زندگی اون پسر هیچ نقشی نداره؟ داستان از جایی شروع میشه که اون تصمیم می‌گیره زادگاه خودش رو ترک کنه تا از کسی که دوستش داره محافظت کنه... . https://forums.taakroman.ir/threads/30403/#post-240871 #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک #اثر_فاطمه_رسولی #انجمن_تک_رمان
  6. آینازفرزندماه

    درحال تایپ رمان آنتروس| آینازفرزندماه کاربر انجمن تک رمان

    ...سالن پذیرایی رفت‌. - بشین‌!، می‌تونیم ‌ کمی صحبت کنیم! دختر صندلی را عقب کشید و آرام نشست؛ صندلی او آن سر میز، رو‌به‌روی پسر قرار داشت‌. - خب کنجکاوم اسمت رو بدونم! -اوه! بله، یادم رفت خودم رو معرفی کنم، من یونا هستم. ۱۷سالمه و امسال سال دوم بودم و... ‌. #آنتروس #آیناز_فرزند_ماه #انجمن_تک_رمان
  7. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    می‌گفتند: «ای نگهبان عشق، این دلدادگی محال است.» گوش نکردم. می‌گفتند: «این درد بی‌درمان است.» گوش نکردم. می‌گفتند: «معشوق بی‌خبر است.» گوش نکردم. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  8. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    باران اشک‌ها صورتم را فرا گرفته بود؛ با بدنی بی‌حال و بی‌رنگ و جان از روی تخت بلند شدم؛ سرم سنگین بود و گیج می‌رفت. چه شده بود؟! چه‌کار کرده بود این شیدایی با من؟! #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  9. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    هر وقت به تو فکر نمی‌کنم، عشقت مانند گیاهی سبز، تازه جوانه می‌زند؛ رشد می‌کند و به درختی بزرگ و چندساله تبدیل می‌شود. این درخت بید مجنون است. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  10. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    دستانم محکم مشت می‌شوند، مژگانم محکم بر یکدیگر فرود می‌آیند. می‌گویم، می‌گویم به خاک و باران و آتش قسم که خاک عاشق باران است، باران عاشق آتش است و من عاشق تو! #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
بالا