Usage for hash tag: انجمن_تک_رمان

ساعت تک رمان

  1. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...هم فقط به‌خاطر پولتون هست و باید بگم خیلی دلم براتون میسوزه، چون شما هیچ‌وقت نمی‌فهمید عشق واقعی به چه معناست، توی منجلاب غرق شدید. شاید کمی بزرگ‌نمایی کرده بودم؛ اما دلم خنک شده بود. اصلاً نمی‌تونم با چنین ادم‌هایی ارتباط بگیرم و سازش کنم. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی #انجمن_تک_رمان
  2. Sarina_SA887

    دلنوشته قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    این‌که قلبت برای فرد اشتباهی بتپد، درد نیست. درد آن است که رفته باشد؛ اما قلب دیوانه‌ات هم‌چنان برای قاتل خودش بتپد... . #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  3. Sarina_SA887

    دلنوشته قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...با خود فکر می‌کنم اگر از این دنیای نحس می‌رفتم چه؟ ذره‌ای ناراحتی در قلب یخ‌زده‌ات به‌وجود می‌آمد؟ دلتنگی‌ای که من دارم را تو نیز داشتی؟ آن‌گاه حست به من عوض میشد و به دیدنم می‌آمدی؟ آری شاید با مرگ خود می‌توانستم قلب خاموش تو را بیدار کنم. #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  4. Sarina_SA887

    دلنوشته قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    به خودم قول داده‌ام، دیگر مرواریدی از چشمان خیس من نچکد؛ اما با قلبی که به دست تو تکه تکه شده، چه کنم؟ #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  5. Sarina_SA887

    دلنوشته قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    هر چه درباره‌ات در دفتر خاطراتم نوشته بودم را سوزاندم و خاکسترش را به دست باد بهاری سپردم؛ اما با دفتر قلبم که در هر صفحه‌اش یاد و نام تو حک شده است، چه کنم؟ #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  6. Leila.navel80

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    ...خودت بنداز آقای فلاح. آخرش را با لحن تمسخرآمیزی ادا کرد و بدون هیچ معطلی منتظر واکنشی از جانبش نشد و از کنارش گذشت. از همین‌جا هم می‌توانست قیافه‌‌ی سرخ شده از خشمش را تصور کند. این حرف برای او گران تمام میشد؛ ولی باید می‌گفت، وگرنه در گلویش گیر می‌کرد. #انجمن_تک_رمان #یادگارهای_کبود #لیلا_مرادی
  7. Leila.navel80

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    ...وقتم رو گرفتن. سری تکان داد و همراه حنانه که کم‌کم داشت آژیر قرمزش فعال میشد پا از آشپزخانه بیرون گذاشت. تا وارد سالن شدند، چشمش به مهسا افتاد که کنار حسام روی دسته‌ی‌ مبل نشسته بود و سبکانه می‌خندید. از این زاویه تمام دار و ندارش را به نمایش گذاشته بود. #انجمن_تک_رمان #یادگارهای_کبود...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...داشتن مادری که برای او مادری کند. سوزان از آ*غ*و*ش لئون جدا شده و دارک لبخندی را روی لبان او می‌بیند که تاکنون به هیچ‌وجه ندیده بود. او دست پدرش را محکم در دست خود می‌گیرد، همراه خود می‌کشد و با ذوق فراوان می‌گوید: - بیا زودتر از این‌جا بریم بیرون، کلی برنامه دارم. #ققنوس_آتش #Mona❦...
  9. Sarina_SA887

    دلنوشته قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    بیا فکر کنیم توانستم تو را از ذهنم بیرون کنم. با قلبی که دلیل تپیدنش، نام زیبای توست، چه کنم؟ #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  10. Sarina_SA887

    دلنوشته قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    حتی اگر فراموشی هم بگیرم باز هم فکرم درگیر تو خواهد بود؛ زیرا که با مغزم عاشق نشده‌ام. #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
بالا