خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...بگوید، پس سرش فرو افتاد و ل*ب زد: - معذرت می‌خوام. با دیدن سربازها که به سمت کلارا و جیمز می‌روند، تعجب در چشمان هر دویشان هویدا شد. با دستگیر شدن کلارا، با ترس به یکدیگر نگاه کردند. فیلیکس پیش قدم شد. - چه اتفاقی داره می‌افته؟ با استرس ل*ب زد: - نمی... دونم. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  2. علی خسروشاهی

    دلنوشته مجموعه دلنوشته زخم های پنهان | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان

    ...گناه جدایی ماست؟ در دل شب، من به انتظار نشسته‌ام؛ تا شاید صدای قدم‌هایت را بشنوم، تا شاید طوفان عشق دوباره به جانم بوزد. ای کاش سکوت پس از طوفان، تنها یک خواب بود؛ و من دوباره در آ*غ*و*ش تو جا می‌شدم. اما حالا، فقط سکوت است و یاد تو… #علی_برادر_خدام_خسروشاهی #زخم_های_پنهان #انجمن_تک_رمان
  3. WORNING.F

    دیالوگ نویسی دیالوگ نویسیِ "برای ماه" worning.f کاربر انجمن تک رمان

    ...در شب سوم و چهارم رنگت از سفیدی و زردی به نارنجی و قرمز تغییر می‌کند؟ - ماه می‌توانم تو را فقط برای خود داشته باشم؟ - آخر شریک شدنت با دیگران را دوست ندارم. - کاش فقط برای خودم بودی.. یا حداقلش ماهی که روی زمین‌است، یعنی مهشید فقط ماه زندگیِ من می‌شد و نه بقیه؟ #برای_ماه #worning.f...
  4. NADIYA

    درحال تایپ رمان مأموریت یک جانبه اثر زری نویسنده انجمن تک رمان

    ...را پایین انداخت و با ترس و لرز ل*ب زد: - ببخشید رئیس، الان قهوه‌تون رو... . دستش را به نشانه‌ی کافیه بالا برد و پس از آن حرفی نزد. دایسی به سرعت وارد آشپزخانه شد و دستان مشت شده‌اش را از هم گشود و فنجان‌های قهوه را بر روی سینی نهاد و به آرامی قدم از قدم برداشت. #ماموریت_یک_جانبه #زری...
  5. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...به سختی قورت داد و مصمم گفت: - خوبی؟ دوناتا به تمسخر شانه‌ای بالا انداخت و تک خنده‌ای کرد: - به‌نظر آشفته و بد میام؟ هوم کشداری از گلوی ترنت خارج شد. چنگی به موهای مجعد و نمناکش زد و با عجله گفت: - شاید از دید من این‌طور به نظر میای. - نه، چیزی نیست روالم. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  6. .Melina.

    دلنوشته هریدا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    خسته‌تر از آن هستم که بخواهم بگویم: " باطن خاطر ما بی‌شمار هِریدا است!" لطفا هِریدا نزنید که دلمان دلمه بسته از جهش این خون گلگون! که زخم است... زخم! #دلنوشته_هریدا #ملینا_نامور #halcyon #انجمن_تک_رمان
  7. .Melina.

    دلنوشته هریدا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    تو مانند گلی زیبا دلم را به لرزش در‌ می‌اوری؛ اما حرف‌هایت... امان از حرف‌هایت که مثل خاری زخم میزند به قلب بیمار ما! کاش واقعا انقدر زیبا نبودی که خار روی ساقه‌هایت را نبینیم! #دلنوشته_هریدا #ملینا_نامور #halcyon #انجمن_تک_رمان
  8. .Sarina.

    کتاب در حال تایپ کتاب دنیای سوفی|یوستین گردر

    ...پشت‌گرمی سیری دانوی¹ نگاشته نمی‌شد. از میکن ایمس² که دست‌نویس را خواند و اظهار نظرهای سودمند کرد و نیز از تروند برگ اریکسن³ به خاطر ملاحظات موشکافانه و کمک‌های فاضلانه‌اش، در طول سالیان سپاس‌گزارم. - ی.گ - 1. Siri Dannevig 3. Trond Berg Eriksen 2. Maiken Ims #دنیای_سوفی #سارینا...
  9. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    ...به راستی که چرا فرهنگ لغاتمان تا به این‌ حد مشکل دارد؟ خاطره‌های تو، همان چیزهایی هستند که مغزم را روز و شب به فکر وادار می‌کنند. چرا هیچ‌گاه به معنای سخنی که می‌گوییم دقت نمی‌کنیم؟ چرا به جای این جمله، نگفتیم: «بیا تا آینده‌مان را با یکدیگر بسازیم.» #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا #انجمن_تک_رمان
  10. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    آیا عاشقانه‌های نجوا گونه‌ات که پروانه‌هایی رنگی را در قلب من به پرواز درمی‌آوردند، همان زمزمه‌های پر معنا که تنها ماه میان شب‌های تار من بودند؛ تنها توهماتی هستند که مغز بداهه پرداز من، در رویاهایم به جلوی چشمانم می‌آورد؟ #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا #انجمن_تک_رمان
بالا