خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    ...یک بامداد گذشته و من هنوز هم بیدار مانده‌ام. بیدارم و به سرنوشت شومم فکر می‌کنم. چه شد که همه چیز این چنین به هم ریخت؟ چه شد که هر شب این گونه، با چشمان خیس بیدار می‌مانم؟ نمی‌دانم! هیچی نمی‌دانم! تنها یک چیز را می‌دانم، چشم باز کردم و دیدم نیستی... . #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا #انجمن_تک_رمان
  2. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...کوبنده‌ی ابرهای سیاه و سفید، چشمانش را بست و بینی قلمی‌اش را بالا کشید و ل*ب زد: - ن*زد*یک*ی به من به ضرر خودته. من تکلیفم مشخصه و همین روزها دفتر زندگیم بسته میشه؛ اما پدرت برای تو فقط یه تنبیه کوچیک در نظر گرفته و پس از اون می‌تونی با آرامش به زندگی‌ات ادامه بدی. #اغواگر_عنکبوت #زری #انجمن_تک_رمان
  3. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...برد. و اون‌جا دستم رو ول کرد. پرسیدم: - چطور تو تونستی من رو ببینی؟ جواب داد: - چون مثل تو انسان نیستم! برای همین تونستم تو رو ببینم. کمی مکث کردم و بعدش با تعجب پرسیدم: - اگه این‌طوریه پس چرا آدم‌ها تو رو می‌بینن و من رو نمی‌بینن؟ #فاطمه_رسولی #انجمن_تک_رمان #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک
  4. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...پابلو اون صندوق جواهرات رو‌ نگهداری می‌کرد که با ارزش‌ترین اون‌ها براش یک گردنبند با پلاک بیضی شکل بنفش بود. طولی نمی‌کشه که پدر پابلو یک معشوقه رو که اصلاً اشرافی نبود و از طبقه‌ی پایین جامعه بود به خونه میاره و این شروع ماجرا میشه. #انجمن_تک_رمان #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک #فاطمه_رسولی
  5. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    ...می‌سپارم. اما قلبم با این که من بشنوم راضی نمی‌شود! با هر تپشش می‌خواهد باری دیگر آخرین سخنانش را به تو بگوید و من، تنها این کار را می‌توانم انجام دهم. حرف‌های دردمندش را بر روی کاغذ بیاورم به این امید که روزی، باد سرنوشت نوشته‌ها را به دست تو برساند. #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا #انجمن_تک_رمان
  6. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    ...جسم را نابود می‌کند! جدی می‌گویم. برایت آرزو می‌کنم هیچ گاه نتوانی جملاتم را درک کنی. هیچ گاه نفهمی این که قلبت هنوز هم بتپد و درون دنیا چشم بگشایی؛ اما روحت مرده باشد، چه حس و حالی دارد. این که با تمام وجودت خواستار پایان و محکوم به ادامه دادن باشی. #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا #انجمن_تک_رمان
  7. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    ...زمان که نیستی هم کنارم هستند! افراد بیشتری آمده‌اند؛ اما... چرا احساس می‌کنم روز به روز، بیشتر درون سیاهچاله‌ی تنهایی فرو می‌روم؟ مگر می‌شود یک نفر تا به این حد در زندگی دیگری تأثیر بگذارد که تو گذاشته‌ای؟ تا به حدی که بدون تو، حس مرگ به من دست داده است. #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا...
  8. علی خسروشاهی

    دلنوشته مجموعه دلنوشته زخم های پنهان | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان

    ...نشان‌دهنده‌ی آن عشق بزرگ باشد، که در دل ما زنده است. و من با هر بوی تو، به یاد می‌آورم که عشق واقعی هرگز فراموش نمی‌شود. عطر تو در هوا باقی مانده است، و من همچنان در جستجوی تو هستم؛ در این دنیای پر از تنهایی، عطر تو تنها امید من است. #علی_برادر_خدام_خسروشاهی #زخم_های_پنهان #انجمن_تک_رمان
  9. علی خسروشاهی

    دلنوشته مجموعه دلنوشته زخم های پنهان | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان

    ...گنجینه‌ای است، که هیچ‌گاه از بین نمی‌رود، و تا زمانی که نفس می‌کشم، این قصه را برای همیشه در دل خواهم داشت. قصه‌ای بدون پایان، پر از عشق و درد، که حتی در جدایی نیز زیباست، زیرا نشان‌دهنده‌ی آنچه بودیم، و آنچه هرگز فراموش نخواهیم کرد. #علی_برادر_خدام_خسروشاهی #زخم_های_پنهان...
  10. علی خسروشاهی

    دلنوشته مجموعه دلنوشته زخم های پنهان | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان

    ...چشمان خیس من، شاهدی بر این جدایی است، و من تنها در آینه‌ایستاده‌ام، با خاطراتی که هرگز فراموش نخواهند شد. شاید روزی دوباره ببینمت، شاید روزی دوباره لبخندت را ببینم، اما تا آن روز، چشمان خیس من گواهی بر عشق بی‌پایان ما خواهد بود. #علی_برادر_خدام_خسروشاهی #زخم_های_پنهان #انجمن_تک_رمان
بالا