• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

Usage for hash tag: انجمن_تک_رمان

ساعت تک رمان

  1. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن تک رمان

    ...حدقه چرخاند و بدون تعلل، او را دنبال کرد. به طور جدی مصمم بود تا اجازه ندهد که هیچ‌کدام از قطرات سرکش باران، به دخترک برخورد کند؛ هرچند که می‌دانست این حمایت‌های پنهانی برای دومینیکا دیگر هیچ معنایی ندارد؛ اما همه‌چیز می‌توانست تغییر کند، مگر نه؟! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  2. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...شلوار جیگریش به وجود آورده بود. ترکیبی که این روزها بهش میگن مد. _ باشه داداش، تو راست میگی... خب دیگه اگه کاری نداری برم که حسابی دیرم شد. (رو به من کرد و با لبخند تصنعی ادامه داد) از دیدن تو هم خوشحال شدم، یکی از آشناهای رهام. امیدوارم از کنسرت ل*ذت ببری. #رمان_جان #اثر_پریزاد...
  3. امی

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌خوای این‌طوری طفره بری دوناتا فریلز؟ دوناتا، سرش را به طرف صورت کریستینا برگرداند و شمشیر کوچکی از آستین لباسش خارج کرد و بر روی گر*دن او قرار داد و گفت: - من نه از تو نه از آدم‌های کوهستانی نمی‌ترسم. برو به همه بگو دختر کالین فریلز تا بهت بگن من کی‌ام. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  4. امی

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...نوشته‌هایی که توی نامه به دستمون رسید. تعداد بالایی از بومی‌ها از گروه‌های مختلف به محله‌ی هوبارت نقل مکان می‌کنن. بریتانی، سرش را کج کرد. - خیلی کنجکاوم بیشتر راجبشون بدونم. - من هم همین‌طور. دوناتا، بر روی تکه سنگی نشست و به نقطه‌ی کور و مبهمی خیره ماند. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  5. امی

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بر روی لباس قرمز گل‌گلی‌اش کشید و بلافاصله چند دور چرخید، اما با صدای برادرش ماتش برد و سرجایش میخ‌کوب شد و خشکش زد. - رامش، برو داخل! رابرت پرده‌ را رها کرد و بلافاصله درِ چوبی سفید رنگ را کشید و وارد حیاط شد و روبه رادمنش کرد و گفت: - چرا کلفتی صدات رو به رخش می‌کشی؟ #جنون_آنی #زری...
  6. امی

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...قند در دلش آب شد و هُری دلش ریخت. خنده‌ای مهمان چهره‌‌ی زیبایش شد. دوناتا، گریه‌اش شدت گرفت و مادر خود را در آ*غ*و*ش کشید. چند دقیقه‌ای را با گریه سپری کرد. دست مادرش را چند بار ب*وسه زد و بلافاصله به اتاقش رفت. دستی در موهای ژولیده و بلند و خرمایی رنگش کشید. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  7. امی

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...جنگ می‌کنی تا قصری که برای پدرم دامینیک که دست هیولاها و اژدها افتاده رو از چنگالشون بیرون میاری؟ پس چیشد؟ دوک رو‌ به دوناتا کرد و ادامه داد: - دوناتا... خواهش می‌کنم جونش رو نجات بده. خواهش می‌کنم یه کاری بکن. مگه تو طبیب نیستی؟ پس حالش رو خوب کن، بجنب. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  8. امی

    در حال پیشرفت رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را بر روی چانه‌ی آبراهام بیشتر کرد که جای رد انگشتانش بر روی پوستش به قرمزی زد و انگشتش در پو*ست رنگ پریده‌ی او فرو رفت، استفان از لای دندان‌هایی که با خشم بر روی هم می‌سایید، غرید: - پرسیدم کایلی زنده‌ست؟ تا چند دقیقه پیش خوب زر می‌زدی، حالا لال‌مونی گرفتی مردک موزی؟! #حکم_گناه #زری...
  9. امی

    داستان کوتاه جکسون و آقای اسمیت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...در دستانش افتاده بود. مردمک چشمانش را در خیابان چرخاند و گفت: - اون زمان فکر می‌کرد من پشتوانه‌ی تو نیستم. الان که پشتوانه‌ت هستم نمی‌تونه دشمنت باقی بمونه و تنها راهش این میشه که تا هر حدی که توی توانشه از تو فاصله بگیره و فاصله و امتداد بینتون رو حفظ کنه. #جکسون_و_آقای_اسمیت #زری...
  10. امی

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...گوشه‌ای از تخت می‌نشیند و به دستان پرهان که زخم شده است نگاهی می‌اندازد و می‌گوید: - چه‌طور می‌تونم توی این حال ترکت کنم داداش؟ اگر تو این شرایط سخت ترکت کنم و برم اون‌وقت رفاقت چه معنی‌ای میده؟ یه درصد خودت رو بذار جای من. تو چنین شرایطی حاضر بودی من رو ترک کنی و بری؟ #خمار_عشق #زری...
بالا