...شده؟
شانهای بالا انداخت و به طرف حیاط عمارت گام نهاد. بهقدری باران شدید میبارید که گویا دانههای تگرگ یا برف بودند که از آسمان به زمین فرود میآمدند. در حینی که میدوید، دستش را بر روی دامن مشکیرنگش نهاد و با صدای بشاشی ل*ب زد:
- گلی، گلی دخترم کجایی تو؟
#من_با_تو_مجنون_شدم
#زری...