• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

Usage for hash tag: انجمن_تک_رمان

ساعت تک رمان

  1. Lidocaine

    درحال تایپ رمان دنبال کننده| Lidocaine کاربر انجمن تک رمان

    ...خیلی خیلی ببخشید، خانم هریسون، روز خوبی داشته باشید. - نه، منظور من این نبود. - دقیقاً همین بود. می‌گوید و می‌رود. بعد از رفتنش، به کل گندی که زدم و مزاحمی که خطابش کردم، از ذهنم می‌پرد. فقط و فقط فکر و ذکرم می‌شود آن سگ؛ یعنی باز هم سراغم می‌آید؟ #رمان_دنبال‌کننده #اثر_محیا_عزیزی...
  2. Aedan

    کتاب در حال تایپ کتاب وقتشه ساکت شی| اثر سال بلو

    ...نویسنده شود. حتی وی در سال ۱۹۹۷ در مورد علاقه اش به نویسندگی به روزنامه ی انگلیسی گاردین گفت: از نخستین روزهای زندگی ام اعتقاد داشتم که برای نوشتن چیزهای خاصی به دنیا آمده ام به همین دلیل از سیزده سالگی به کار در این زمینه پرداختم.» #وقتشه_ساکت_شی #سال_بلو #آرین_اسدی #بنفشه_جعفر...
  3. امی

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...خودم رو برسونم؟ اسی در حینی که سوار ماشین می‌شود و ماشین را روشن می‌کند ل*ب می‌زند: - ده دقیقه دیگه محله باش، می‌خوام یه نفر رو ببافم! پرهام در حینی که جرعه‌ای از قهوه را می‌نوشد تک‌ خنده‌ای می‌کند و می‌گوید: - نکن نساز کاکو، با کی بحثته؟ کی جرئت کرده پا رو دمت بذاره؟ #خمار_عشق #زری...
  4. امی

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...خارج می‌شود و فریاد می‌زند: - خفه شو مردک، اسم پروا رو به اون دهنِ کثیفت نیار! دستانِ مُشت شده‌اش را در صورتِ برهان می‌زند. همان لحظه اسی می‌رسد و مچِ دستانِ پرهان را می‌گیرد و می‌گوید: -کاکویی آروم باش! آروم باش خودم درستش می‌کنم! بذار بریم خونه این‌جا جاش نیست! #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  5. امی

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ل*ب می‌زند: - اما اون که به تو علاقه‌ای نداره، الان هم که چشم‌هاش رو از دست داده. حتی برهان هم به اون پشت کرده و دیگه حتی یه دقیقه هم بهش گوشه چشمی نشون نمیده‌. اون‌‌وقت تو به‌خاطر اون شب و روزت رو یکی کردی؟ حتی یه لقمه غذا و یه قطره آب نخوردی؟ حماقت بزرگیه پرهان! #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  6. امی

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بگریستد یا برای اتفاق شومی که افتاده است زار بزند. چمدان را رها می‌کند و صدای هق‌هق‌اش سکوت حزن آلود بیمارستان را می‌شکند. دستان لرزانش را باز می‌کند و زبان‌اش را بر روی لبان بزرگ و قلوه‌ای مانندش می‌کشد و با صدایی که همراه با اشک و بغض است ل*ب می‌زند: - مامان جونم! #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  7. امی

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...فکر می‌کند که باید چشمان خود را به پروا اهدا کند زیرا می‌داند پروا که به هوش بیاید و بداند که بینایی خود را از دست داده است حتماً بیش از حد غصه خواهد خورد. در همین حین پرستار در را باز می‌کند و در حینی که چیزی بر روی برگه می‌نویسد ل*ب می‌زند: - خب آقای پایکاری بهتری؟ #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  8. امی

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ولوم صدایش را پایین‌تر می‌آورد و به آرامی جوری که فقط مادیارخانوم بشنود ادامه می‌دهد: - پرهان اصلاً حالش خوب نیست، با گریه کردن و داد و بی‌داد کردن اون هم تو بیمارستان و جای عمومی مشکل ما حل نمی‌شه، ما باید همه‌مون فکر چاره‌ای بکنیم تا از این فلاکت نجات پیدا کنیم خب؟ #خمار_عشق #زری...
  9. امی

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...) و شرق ویکتوریا ( Victoria ) است. بزرگ‌ترین رشته کوه این کشور است‌؛ بخشی از آن، کوه‌های برفی نامیده می‌شود که شامل تنها کوه‌های استرالیاست که بیش از دو هزار متر ارتفاع دارند و کوزیسکو ( Kosciusko ) در این رشته کوه با 2.228 متر ، بلند‌ترین قله استرالیاست. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  10. امی

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...دوک، ماهی‌ها را بر روی یکی از ظروف‌ها گذاشت و گفت: - خب فردا من و تو و دوناتا می‌ریم، خوبه؟ بریتانی، از فرط هیجان و خوش‌حالی از جای برخاست و دستانش را بر هم کوبید و گفت: - این عالیه! - پس بیا تا گوشت ماهی تازه و گرمه بخور. قول میدم فردا به کوهستان بریم. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
بالا