خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...اگه یه بار دیگه بخوای عر بزنی همین جا چالت می‌کنم... دو دقیقه شیر فلکه رو ببند ببینم چه خاکی باید به سرمون کنیم. تند تند سر تکون دادم و مظلوم بهش نگاه کردم تا دستش رو برداره. لامصب با این‌که دست‌های ظریفی داشت ولی از بس زورش زیاد بود نفس آدم رو بند می‌آورد. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  2. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...و بی‌آن که با دال چشم تو چشم بشود، گفت: - زمانش که برسه راز بین ما و خانواده میناموتو فاش میشه و اولین نفری که می‌فهمه، تو هستی؛ اما الان از من هیچ سؤالی نپرس و توضیحی نخواه که به جواب نمی‌رسی. ذهنت رو هم از این قضیه دور نگه‌ دار و فقط به کلاس و درست فکر کن. #اغواگر_عنکبوت #زری #انجمن_تک_رمان
  3. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...خنده‌ای سر داد و از میان خنده‌اش ل*ب زد: - مشخصه که زیادی هم عاشق پیشه بوده ها! I hate being on my own از تو خودم بودن نفرت دارم! And everyone can see that I refill و همه من رو می‌بینن که دارم (از احساست و غصه) پر میشم. And I'm going through hell و دارم وارد جهنم میشم. #جنون_آنی #زری...
  4. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...مالکیت چند ملک و مبالغ حساب بانکی به ارزش پنج میلیون روبل وجود دارن که طبق خواسته‌‌ی ژنرال، متعلق به خانم سوورف هستن. - و درمورد این وارث قانونی جدید؟ الکساندرا، دستش را دور بازوی میگل حلقه کرد و به او، تشر زد: - چی داری میگی؟ تو تنها وارث اونی! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  5. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    ...مانند یک دیوانه می‌جنگم. می‌جنگم و برایم اهمیتی ندارد که چقدر زخم برمی‌دارم و هر خراش چقدر عمیق است. تنها به هدفم که تو هستی، می‌اندیشم. اگر به تو برسم، این مسیر سخت هم از نظرم شیرین است؛ اما نمی‌دانم چرا هرچه می‌جنگم و به سمتت می‌دوم، تو دورتر می‌شوی. #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا...
  6. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...چسباند و ل*ب زد: - همشون به خون من تشنه‌ان! - حتی مادرت؟ از گوشه‌ی چشم، نگاهی به ونتسل انداخت و به صندلی‌اش تکیه داد. - اون از همه بیشتر! ۱. گونه‌ای از گیاهان عطری با گل‌هایی به رنگ آبی روشن که بومی مکزیک، آمریکای جنوبی و کارائیب است. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  7. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    نمی‌خواهم درست همانند من، مرا دوست داشته باشی؛ چون راضی نیستم. دلم نمی‌خواهد مانند من از عشق به جنون برسی و بی‌خودی تقلا کنی. نمی‌خواهم مانند یک دیوانه دنیایت درون لبخند یک نفر خلاصه شود و غم نبودنش، روز و شب‌هایت را از تو بگیرد. #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا #انجمن_تک_رمان
  8. Allain

    درحال تایپ رمان نَئِد | تَبَسُّم.جیم کاربر انجمن تک رمان

    ...عسل برایم یکی از بهترین‌ها بود؛ هم دوست‌ است برایم و هم یک تنه جای هیلدا را پُر کرده است. خالصانه مهربانی می‌کند و مادرانه اشتباهاتم را می‌گوید. مانند خامی‌هایی که در اوایل ر*اب*طه‌ام با جاوید داشتم بچه‌تر بودم و دل نازک‌تر هر چه میشد ناراحت و خشمگین می‌شدم. #نَئِد #تَبَسُّم.جیم #انجمن_تک_رمان
  9. Allain

    درحال تایپ رمان نَئِد | تَبَسُّم.جیم کاربر انجمن تک رمان

    ...عرفان را نمی‌فهمم چگونه می‌رویم دلم تشویش است نگاه‌ام نگران. چرا هیچ نمی‌گوید؟ وقتی می‌رسیم لبخندی گرم به رویم می‌زند، کمی آرام می‌شوم. با دست به کنار خودش هدایتم می‌کند و در می‌زند. صدای سر زنده عرفان را می‌شنونم که به عسل می‌گوید: - خانم بیا رفیقت اومد. #نَئِد #تَبَسُّم.جیم #انجمن_تک_رمان
  10. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    چه میشد اگر چشمانم را باز می‌کردم و می‌دیدم همه چیز یک کابوس وحشتناک بوده؟ می‌دیدم تمام خاطراتم، قرار است باری دیگر در آینده ساخته شوند؟ واقعاً چه مشکلی پیش می‌آمد اگر تو فقط کمی... کمی دوستم داشتی؟ #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا #انجمن_تک_رمان
بالا