خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    داستان کوتاه جکسون و آقای اسمیت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...به خوبی می‌توانست حس و حال جکسون را درک کند؛ اما نمی‌توانست با پنهان کرد حقایق و دروغ گفتن و دوز کلک‌هایش، او را مغلوب کند؛ پس به جز گریه کردن، راه دیگری نداشت و تنها راهی که برایش وجود داشت، این بود که جکسون را در آ*غ*و*ش بگیرد و برای دل‌جویی از او، اشک بریزد. #جکسون_و_آقای_اسمیت #زری...
  2. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته لیلی‌ به‌ من بگو آسمان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    شاه اشک می‌ریخت و ابر از درد و اندوه او باران خروشان را به زمین هدیه می‌داد‌‌‌... . باران، محنت درون کالبد خود را حاکم زمین می‌کرد... . #لیلی_به_من_بگو_آسمان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  3. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته لیلی‌ به‌ من بگو آسمان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    از دوری تو دلم در س*ی*نه سوخته، جانی ندارم که باز هم همچون خورشید در آسمان زندگی‌ام بتابم.... . همه له‌له می‌زنند ببینند این خورشید تابان را اما چه بود جز گوی سیاه که روز به روز تیره تر می‌شد؟! #لیلی_به_من_بگو_آسمان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  4. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته لیلی‌ به‌ من بگو آسمان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    گناه! چه کلمه مظلومی... . این دل ستم دیده به امید این عشق نافرجام جان داده است بی گناهم، من فقط عاشق لیلی آسمان شدم. #لیلی_به_من_بگو_آسمان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  5. NADIYA

    داستان کوتاه تسخیر دراکولا | زری کاربر انجمن تک رمان

    .... کنندین چند قدم استوار برداشت و خطاب به هزل گفت: - اسباب بازی‌هات رو جمع کن و به اتاقت برو، زمان بازی نیست و زمان خوابه. گریس کمان ابروانش را درهم کشید و در حینی که از پله‌ها بالا می‌رفت، زیر ل*ب زمزمه کرد: - حتی به یه بچه هم رحم نمی‌کنه، آخه این چطور پسریه؟ #تسخیر_دراکولا #زری...
  6. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته لیلی‌ به‌ من بگو آسمان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    چشمانم خیس می‌شوند آن‌گاه که خیال چشمان تو دریای حسرت را به ساحل قلبم غنیمت می‌دهد... . روشنایی چهره‌ی تو من را بیش از پیش م*ست می‌کند... . به من بگو چه گناهی کرده‌ام که دلباخته ماه‌ترین ماه شدم؟! #لیلی_به_من_بگو_آسمان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  7. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته لیلی‌ به‌ من بگو آسمان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    باید از چه کسی بپرسم که چرا من، که چرا شاه آسمان باید عاشق دختر آفتاب شود آن هم با این عشق ناممکن؟! آن هم با این درد بی‌درمان؟! #لیلی_به_من_بگو_آسمان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  8. SHAHYAS

    دلنوشته دلنوشته لیلی‌ به‌ من بگو آسمان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    ...محمد یاسین نصرتی(شاهیاس) ژانر: عاشقانه مقدمه: به آسمان که خیره می‌شوم، غم می‌بینم، درد می‌بینم. تاریکی همه جا را فرا گرفته؛ امید مانند جانی بی‌جان دلسوخته؛ اما قلب من هنوز عاشق تو است. عاشق لبخند تو، عاشق چَشمان تو لیلی آسمانم. #لیلی_به_من_بگو_آسمان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  9. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...بود، ایستاد. - از این‌جا برو. انگشتان یاروش را در دست گرفت و در حالی که لبه‌ی چاقویش را روی انگشت سبابه‌اش می‌گذاشت، ادامه داد: - به جای نقش بازی کردن واسه من، بهتره به فکر ساختن یه دلیل موجه برای این‌جا نبودنت باشی. ۱. اداره کل امنیت خارجه فرانسه #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  10. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...اوه عزیزم! اشتباه به عرضت رسوندن، چون من هزار تا گلوله هم توی اون مغزت خالی کنم، آروم نمی‌شم، پس با این اوصاف، تو فعلاً اسیر من می‌مونی! سالیوان لبان باریکش را به داخل دهانش کشید و با ترس و لرز ل*ب زد: - چی از جونم می‌خوای؟ هر کاری بگی می‌کنم، فقط جونم رو ازم نگیر. #جنون_آنی #زری #انجمن_تک_رمان
بالا