Usage for hash tag: انجمن_تک_رمان

ساعت تک رمان

  1. Leila.Novel

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    ...دستش روی پایش مشت شد. این دختر با او سر بازی داشت، مگر نه؟ چانه‌اش را میان دستش اسیر کرد و فشرد. ناله‌ی ریز و ضعیفی از د*ه*ان دخترک خارج شد و از درد، اشک در چشمانش نشست. - هنوز من رو نشناختی دخترجون، زیاد از حد رهات کردم. من اهل ناز کشیدن نیستم، دور برندار. #انجمن_تک_رمان #یادگارهای_کبود...
  2. Leila.Novel

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    ...کن، چرا این‌جوری می‌کنی آخه؟ نفس‌های عصبی و تندش به استرسش بیشتر دامن زد. قلبش بی‌محابا می‌کوبید. موهایش را محکم رها کرد که سرش تیر بدی کشید. زیر گوشش چنان غرید که شانه‌هایش از استرس تکان خوردند. - اول از همه هر اراجیفی رو که نطق می‌کنی، زیر زبونت مزه کن. #انجمن_تک_رمان #یادگارهای_کبود...
  3. Aedan

    درحال تایپ رمان لیوویا در زمان مرگ | آرین اسدی کاربر انجمن تک رمان

    ...دارن این‌کار رو می‌کنن. طرلان با ترس جیغ زد: - داداش! چی‌شد؟ تو کجایی؟ پسره سرش رو آورد بالا و گفت: - آجی جیغ نزن. با دیدن چشم‌هاش، آروم رفتم سمت تلوزیون رو به روم. جوری که صدام رو بشنوه گفتم: - رمزت چیه؟ با درد خندید و گفت: - ققنوسِ آبی. تو چی؟ #لیوویا_در_زمان_مرگ #آرین_اسدی #انجمن_تک_رمان
  4. .ARNI

    در حال پیشرفت رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بشاش فریاد زد: - پرسیدم پسرم رو توی کدوم گاراژ به قتل رسوندی مردک روانی؟ آبراهام، با صدای ضعیف و دردمندش ل*ب از ل*ب گشود: - گاراژ نبود. - پس چی بود؟ - پارکینگ رباتیک استفان، دستی بر روی بلندی ریش جو گندمی‌اش کشید و عصایش را بر روی زمین کوبید و گفت: - پس طرف شهر نیویورکه! #حکم_گناه #زری...
  5. sillag

    درحال تایپ چَشم‌زخم خورده|اثر vahedi کاربر انجمن تک رمان

    ...خونه‌شون چیزی نمی‌خوای برات بیارم؟ اومد جلوتر و سرِ خم شدم رو ب*و*سید. - نه مادر فدات بشه. مواظب خودت باش! دستاش رو ب*و*سیدم و ازش خداحافظی کردم. وقتی مسیر حیاط‌ رو با فاطمه طی می‌کردم تا سوار موتورِ محسن بشم، دا با صدای نسبتاً بلندی گفت: - علی! زود بیا خونه. #چَشم_زخم_خورده #فاطمه_واحدی...
  6. .ARNI

    درحال تایپ رمان من با تو مجنون شدم | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...من چند روز پیش روش کار کردم میرم عمارت و به مازیار میگم پروژه رو برات بیاره. مهرداد، پرونده را بست و خودکار را میان دستانش رد و بدل کرد. - خیله‌خب، خسته نباشی! - مچکرم، شما هم خسته نباشی. مهرداد، جرعه‌ای از فنجان قهوه را نوشید. - خدانگه‌دار. - خدا‌نگه‌دار. #من_با_تو_مجنون_شدم #زری #انجمن_تک_رمان
  7. Fatemeh.fattahi

    حرفه‌ای رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...دو سه نفر همراهشن و نگرانش بودم، اما حالا که دیدم کلی محافظ اون‌جا ریختن و همه‌ی افراد کابوس و خودش رو تسلیم کرده بودن، خیالم راحته راحت بود و ترس جایی توی قلبم نداشت. پوزخند پیروزمندی روی ل*بم نشست و با رامین سوار ماشینش شدیم و حرکت کرد سمت عمارت عنایت. #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  8. Sarina_SA887

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...گیر داده. پس از گفتن این حرف به سمت دختر روبه‌رویش حمله‌ور شد. کلارا از قدرتش برای ساختن حفاظی دور خودش استفاده کرد. - دست نگه دار! دشمنت من نیستم. الهه‌ی آتش با دیدن این حاله‌ی قدرت وارد شوک شد. با لکنت ل*ب زد: - تو همونی هستی که الهه‌ی آب رو نجات داد؟ - خودمم. #بانوی_عدالت #سارینا...
  9. Leila.Novel

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    ...تکرار شد. یک هفته یعنی برای فراموش کردن امیرعلی و پایبند شدن به زندگی جدیدش کافی بود؟ از تصور اتفاقی که می‌خواست در چند دقیقه پیش رخ دهد، لرزی در درونش افتاد . با خودش گفت: «این بار تونستی نجات پیدا کنی، بقیه روزها رو می‌خوای چی کار کنی ماهی بخت سوخته؟!» #انجمن_تک_رمان #یادگارهای_کبود...
  10. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا | محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...سال‌هاست از شهر و آدم‌هایش دور است، چون عاشق تنها بودن است است. غریبه‌ها عجیب نگاهش می‌کنند، او به هر رفتاری واکنشی تند و صریح نشان می‌دهد. طبیعی است این بی‌اعتمادی به انسان‌ها، آکیو در گذشته چیز‌هایی تجربه کرده که دیگر نمی‌تواند به همان انسان قبل تبدیل شود. #رمان_سایرا #اثر_محیآم #انجمن_تک_رمان
بالا