Usage for hash tag: حکم_گناه

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...تبدیل میشه و حس آرام‌بخشی مثل مورفین و مسکن به تن خسته‌ات تزریق میشه! از این رو، دیگه خبری از اخم و عصبانیت نیست. گرچه ریه‌هات و دندون‌هات رو نابود می‌کنه اما در عوضش یه دوستیه که همیشه و توی تموم دردهات، اگر اراده کنی کنارته و تا آرومت نکنه ازت فاصله نمی‌گیره! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  2. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...راز و رمزهایی وجود داره! تام گیج و منگ در افکار پوسیده‌ی خود پرسه می‌زند فکرهای زیادی در سرش می‌گذرد که نمی‌داند کدام صحیح و درست و کدام غلط‌انداز است اما سعی می‌کند به مارک کمک کند تا بتوانند راهی پیدا کنند و بدانند این همه سال، کایلی توسط چه کسی و چرا ناپدید شده است. #حکم_گناه #زری...
  3. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بینشان را می‌شکند. سرعتش را کمتر می‌کند و تماس را جواب می‌دهد. - سلام، بله پدر؟ صدای بَم و کلفت آقای کروز مات در تلفن پخش می‌شود و گوش تام و مارک را خراش می‌دهد. - کجا هستی؟ آماندا گفت که می‌خوای بری جلوی درب خونه‌ی خان... دیوونه شدی پسر؟ اگر بری اون‌جا می‌کشنت. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  4. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...آماندا با ترسی که همانند خوره به جانش رخنه می‌زند با لکنت زبان ل*ب می‌زند: - اون رو به قتل می‌رسونی؟ مارک لبخندی مریض‌گونه بر ل*ب طرح می‌زند و سری به نشانه‌ی تائید تکان می‌دهد. آماندا با گریه و التماس رو به مارک ل*ب می‌زند: - فقط خواهش می‌کنم تام رو وارد این قضیه نکن! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  5. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...زنده باشه؟ آماندا شانه‌ای به نشانه‌ی نمی‌دانم بالا می‌اندازد و نفس‌های کوتاهی می‌کشد تا قفسه‌ی س*ی*نه‌اش درد نگیرد سپس می‌گوید: - ممکنه زنده باشه... چون آبراهام اون‌قدر به مادرت علاقه داشت که نمی‌ذاشت خاری توی پاش بره چه برسه به این‌که بخواد اون رو به قتل رسونده باشه! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  6. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...هم دخترشون کایلی رو قربانی این ماجرا کرده بودن و فقط پول براشون مهم بود و خوشبختی و بدبختی دخترشون رو در نظر نگرفته بود. نیشخندی مزین لبان مار‌ک می‌شود و پاهایش به طرز عجیبی می‌لرزید. آماندا لیوانی را پر از آب کرد و به دست او داد. مارک به سختی جرعه‌ای از آب را نوشید. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  7. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...به نشانه‌ی‌ تائید تکان و بزاق دهانش را قورت می‌دهد و با صدایی ضعیف می‌گوید: - اوکی! تام چند بار بر روی شانه‌ی مارک می‌زند و هر دو وارد ویلا می‌شوند. بوی خوش مرغ استیک مشامشان را قلقلک می‌دهد. تام در حینی که بوی خوب را به مشامش می‌کشد می‌گوید: - اوه... چه کردی تو مام؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  8. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...کُلت را به طرف هانتر می‌گیرد و سپس سرش را بالا می‌آورد و به نیم رخ هانتر خیره می‌شود. - این هم اسلحه‌ت! هانتر در آینه مردمک چشمانش را در اعضای صورت دافنی می‌چرخاند و ل*ب می‌گشاید: - پیشت بمونه! دافنی معترض می‌گوید: - بهش نیازی ندارم، اگر بهش نیاز پیدا کردم بهت میگم! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  9. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...و میان خنده‌هایش می‌گوید: - با بادیگارد رفتم کافه... مارک اونجا نبود اما صاحب کافه گفت که مارک رو توی کافه با دوستش دیده و شماره تماس پدر دوستش رو بهم داد! لوکینگ اندکی خوشحال می‌شود. - دخترم مستقیم شماره‌ی مارک رو می‌گرفتی. شماره پدر دوست مارک که به کار ما نمیاد! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  10. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ماشین می‌دود در حینی که اطراف را آنالیز می‌کند مردمک چشمانش را به سمت عمارت می‌چرخاند که چراغ‌های اتاق جکی و استیو خاموش است اندکی خیالش آسوده می‌شود و دسته‌ی درب ماشین را می‌گیرد و می‌کشد و در حالی که نفس در س*ی*نه‌اش حبس شده است رو به بادیگارد می‌گوید: - بجنب حرکت کن! #حکم_گناه #زری...
بالا