Usage for hash tag: حکم_گناه

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...برمی‌دارد و با خشم در چشمان آبی رنگ او زل می‌زند. - اگر حدم رو ندونم چی میشه؟ فقط بخاطر مارک که رفیقمه و ازم خواهش کرده که باهات بد برخورد نکنم کاریت ندارم، وگرنه... . درب توسط مارک گشوده می‌شود و در حینی که ابروانش از شدت خشم در هم گره خورده است فریاد می‌زند: - وگرنه؟ #حکم_گناه #زری...
  2. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را پایین انداخت و با یک حرکت از جای برخاست. - توی اتاقش داره استراحت می‌کنه‌‌‌. لی‌لی، دستانش را در هم گره زد. - خودش تنهاست؟ - نه، دوستش تام و دافنی هم هست. لی‌لی، چشمان مشکی رنگش را ریز کرد و گفت: - تام؟ دافنی؟ این‌ها کی‌ان؟ - تام دوستشه... دافنی، دختر لوکینگه. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  3. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...رفت. دستش زیر بلندی سر آستینش مشت شد. آن‌قدر عصبی بود که پارچه‌ی زبر و ضخیم لباس را چنگ زد و از لای دندان‌هایی که بر روی هم فشار می‌داد، غرید: - اوتم، برای بار آخر اخطار میدم که توی کارهای خانواده‌ی من هیچ دخل و تصرفی نداشته باشی. بلندتر از قبل فریاد زد: - برو بیرون! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  4. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...نافذ زیبا و پر از غم بی‌جلای خان را پوشاند. سپس سیاه‌چاله‌ی چشمانش را پایین انداخت. - د*اغ دلم رو تازه نکن، بهت همه چیز رو نگفتن! - د*اغ دلت رو تازه نکنم؟ تو می‌دونی این‌ همه سال به این پسر چی گذشته؟ نه، نمی‌دونی! حقیقت چیه؟ می‌خوای چه دلیلی بیاری که من رو قانع کنی؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  5. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...این دختر بی‌حیا رو بشناسی، ازش طرفداری می‌کنی؟ - چون اگر دختر بد و بی‌حیایی بود؛ هرگز اشک نمی‌ریخت. از شما و پدرش انتقام می‌گرفت و جای این‌که بشینه گریه کنه و از فرط گریه چشم‌هاش به کاسه‌ی خونی بدل بشه. به‌جاش از شما و پدرش انتقام می‌گرفت و جای گریه، بلند قهقهه می‌زد. #حکم_گناه #زری...
  6. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...دستش را جلو که نیاورد حتی از روی تاب بلند شد و به سرعت چند گام برداشت. اما با حرف مارک سرجایش میخ‌کوب شد. - چرا از من فرار می‌کنی؟ رویش را برگرداند و اشک از رخسارش جاری شد. - خانم بزرگ متوجه شده که با نوه‌ی خان حرف می‌زنم. اگر به پدرم بگه... پدرم من رو زنده نمی‌ذاره. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  7. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...خورد و چین عمیقی بر روی پیشانی‌اش افتاد. - برو بگو، فکر کردی باور می‌کنه؟ دخترت مدام توی حیاط پشتی با نوه‌ی خان حرف می‌زنه. فکر کردی این‌ها رو ندیدم؟ نورا، زیر ل*ب «نوچی» گفت و گوشه‌ی ل*ب نازکش را گ*از گرفت و گفت: - وای‌، بسه دیگه... چرا مدام مثل سگ و گربه به هم می‌پرین؟ #حکم_گناه #زری...
  8. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...سه پیچ داده، تو می‌خوای قتل کنی چه ربطی به اون داره؟ مارک، در چشمان تام خیره شد و ل*ب زد: - اون دختر از سن کم عاشق و دل‌باخته‌ی من بوده. ربطش هم اینه‌که می‌ترسه اتفاقی برای من بیفته. طبیعی نیست؟ تام، سرش را پایین انداخت. - معذرت می‌خوام، نمی‌دونستم اون بهت علاقه‌منده. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  9. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...قتل... کردی؟ مارک، هستریک‌وار سرش را به نشانه‌ی تائید تکان داد. سپس صورتش را به صورت مارک نزدیک کرد و ادامه داد: - اگر پلیس‌ها متوجه بشن چی؟ اعدامت می‌کنن. مارک، بلند قهقهه‌ای مستانه سر داد و میان خنده‌هایش ل*ب زد: - مهم نیست اما؛ تا آبراهام رو نکشم از این دنیا نمیرم. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  10. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...من چی‌کار داره؟ دافنی دست ظریفش را بر روی دست زمخت و مردانه‌ی مارک قرار می‌دهد و میان خنده‌هایش ل*ب می‌زند: - مارک... مارک... خیلی... خیلی خوش... خوش... حالم... که پیدا... پیدات... کردم. سپس قطره اشکی از گوشه‌ی چشمانش فرو می‌چکد و راه انتهایی آن بر روی دست مارک می‌رسد. #حکم_گناه #زری...
بالا