Usage for hash tag: حکم_گناه

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ل*ب می‌زند: - شامِ مورد علاقه؟ باغ؟ یک کام سنگین‌تر از قبل از سیگارش می‌گیرد و ادامه می‌دهد: - هر ماه، چهار بار تا یک هفته با شکم خالی هفت روز و هفت شب رو می‌گذروندم، می‌فهمی این یعنی چی؟ نه! پسر حتی مغزت قد نمیده حرفم رو بفهمی، چه برسه بدونی یعنی چی و بخوای هضمش کنی! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  2. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...پدرش وارد بازیِ کثیفِ آبراهام‌ شود و در مخمصه بدی بیفتد. پس به هر سختی‌ که است بغضِ نیمه کاره‌اش را می‌شکند و ل*ب می‌گشاید: - اون سر دسته‌ی مافیاست، اون یکی از دوست‌هام‌ رو سه سال گروگان‌ گرفته و می‌خواد برای شما پا پوش درست کنه، میشه درخواستِ قرار دادِ اون رو رد کنی؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  3. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...یک پیک آب جو می‌ریزد رو به مارک می‌گوید: - از من چی به یاد آوردی؟ مارک در حینی که اطراف را آنالیز می‌کند ل*ب می‌گشاید: - اون روزی که با لوکینگ و پسرش دعوام شده بود تو و پدرت اومدین دنبالم من رو بردین خونتون! تام نیشخندی می‌زند و می‌گوید: - هنوز پیش لوکینگ زندگی می‌کنی؟ #حکم_گناه #زری...
  4. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...خونی که خود ریخته است، خونی که بوی انتقام می‌دهد. او در بند اسارت چیزی به نام جنون است، جنونی که او را وادار می‌کند تا کاری کند دیگران برای خطاهایی که کرده‌اند تقاص پس دهند تقاصی که به قیمت جانشان تمام می‌شود. زندگیشان با اسلحه شروع می‌شود و با اسلحه به پایان می‌رسد. #جنون_آنی #حکم_گناه #زری
  5. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...حینی که فندک را در جیبش می‌گذارد اطراف را آنالیز می‌کند و مردمک چشمانش را به سوی صورتِ مارک سوق می‌دهد و می‌گوید: - تنهایِ تنها! مارک لبخند غمگینی گوشه‌ی لبانش طرح می‌بندد در حینی که یک کام سنگین از سیگارش می‌گیرد ل*ب می‌زند: - دوست داری کنارم بشین! آب جو سرد می‌خوری؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  6. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...- پدر و مادرم مرده‌ان! اشکی از گوشه‌ی چشمانش می‌چکد و صورتش را قلقلک می‌دهد، دستش را به سوی صورتش می‌برد و ردِ پایِ اشک را از صورتش پاک می‌کند. دسته‌ی دربِ ماشین را می‌گیرد و می‌کشد. گویی در سر می‌پروراند که در کافه‌ای دنج در همین حوالی شهر برود تا شاید اندکی آرام شود! #حکم_گناه #زری...
  7. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بوده! پس این پول رو قبول کن داداش! مارک در‌حالی‌که کُتش را می‌پوشد و یقه‌اش را می‌گیرد و اندکی تکانش می‌دهد تا صاف شود. وین بلر پول را در کشوی میز می‌گذارد و ل*ب می‌زند: - درسته، اما خیلی شبیه کویینی! هم چهره‌ت هم هیکلت و رفتارهات! اصلاً با پدرت هیچ تفاوتی نداری پسر! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  8. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...اما آدرس جایی که زندگی می‌کنه رو بلدم! مارک در‌حالی‌که شقیقه‌اش را ماساژ می‌دهد می‌گوید: - آدرس رو برام روی کاغذ بنویس، گوشی ندارم گوشیم خونه‌ی لوکینگ جا مونده! وین بلر سری به نشانه‌ی تائید تکان می‌دهد و در‌حالی‌که تافت را بر روی موهایِ مارک می‌زند می‌گوید: - حتماً! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  9. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...برسم! با این حرفِ مارک، مرد با دو چشمانی که از شدت تعجب اندازه دو توپ تنیس شده است به او خیره می‌شود و می‌گوید: - گروگان؟ برای چی؟ مارک زبان بر ل*ب می‌کشد و در‌حالی‌که با انگشتانش بازی می‌کند ل*ب می‌گشاید: - نمی‌دونم اون مرد کی بود، اما این‌جور که مشخصه دشمن خانوادمه! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  10. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌گشاید ادامه می‌دهد: - من یه کار خیلی مهم برام پیش اومده بعداً بهت زنگ می‌زنم! لوکینگ نیشخندی می‌زند و در‌حالی‌که بر روی صندلی راک می‌نشیند می‌گوید: - باشه، بای! استیو تماس را قطع می‌کند و دافنی را در آ*غ*و*ش می‌گیرد و روبه پرستارها می‌گوید: - لطفاً کمک، مورد اورژانسیه! #حکم_گناه #زری...
بالا