Usage for hash tag: حکم_گناه

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...- ممنون! لباس‌های کهنه‌اش را در نایلون دیگری قرار می‌دهد و لباس‌های جدیدش را هم در کیسه نایلون دیگری قرار می‌دهد. از مغازه خارج می‌شود و سوار ماشینش می‌شود کیسه نایلون‌ها را صندلی عقب قرار می‌دهد و پاهایش را بر روی پدال گ*از می‌گذارد و به سوی حمام عمومی حرکت می‌کند. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  2. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...- چند میشه؟ صاحب مغازه که در حال حساب کردن نو*شی*دنی‌ها و کیک است مارک عصبی می‌شود و مقدار پول زیادی را بر روی میز می‌گذارد و نایلون را چنگ می‌زند و به سرعت از مغازه خارج می‌شود و با چند خیز خود را به ماشین می‌رساند و سوار می‌شود و پاهایش را بر روی پدال گ*از می‌گذارد. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  3. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...منتظر می‌ماند تا بادیگاردها رویشان را برگردانند و به سمت راست برود. یکی از بادیگاردها به سمت چپ می‌رود و یکی دیگرش بر روی صندلی می‌نشیند و یک نخ سیگار از پک بیرون می‌کشد و بر روی ل*بش قرار می‌دهد. چون آن‌ها برای خود موزیک گذاشته بودنند صدای شلیک را نشنیده بودنند. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  4. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را بر روی زمین می‌کوبد و می‌شکند و بلند فریاد می‌زند تا حرص خود را خالی کند. چشمان آبراهام به مراتب بسته می‌شوند و دنیل و ادوارد هم‌چنان با ترس به مارتیک خیره می‌شوند. حتی آن‌ها هم نمی‌توانند کاری کنند و در سر می‌پرورانند که آخر و عاقبت آبراهام مرگ خواهد بود و بس! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  5. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...قرار می‌دهد و هم‌چنان این‌گونه سخنش را ادامه می‌دهد: - اونی که نیشش زدی ولی نتونستی بکشیش این‌جاست، من‌ نتونستم نیشت بزنم اما می‌خوام بکشمت! آبراهام بلندبلند قهقهه‌ای زد و در حالی که پاهایش را به سختی جمع می‌کرد ل*ب گشود: - تو هم مثل پدرتی، لفظش رو میای اما عمل نمی‌کنی! #حکم_گناه #زری...
  6. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌دونی چرا؟ چون تو ارزش هیچی نداری! تو یه موجود بی‌ارزشی هستی که جات روی این کره‌ی خاکی نیست، پدر من هر چی که بود مثل تو بی‌وجدان و ترسو نبود! آبراهام به بینی‌اش چینی داد و در حالی که خون از صورتش می‌چکید، کمی تکان خورد و گفت: - پس چرا من رو نمی‌کشی؟ منتظر چی هستی؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  7. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌رود و با دستان راستش یقه‌ی پیراهن آبراهام که پاره و آغشته به خون شده است را می‌گیرد و با دست چپ‌اش کُلت را بر روی سر آبراهام قرار می‌دهد و فریاد می‌زند: - یا میگی داداشم رو کجا نگه می‌داری یا هر چی گلوله توی این اسلحه باشه رو خرج مغزت می‌کنم مردک ازگل بی‌همه چیز! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  8. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...حکم‌فرمای خانه را می‌شکند. مارتیک حتی برای یک ثانیه هم که شده است به او اجازه‌ی نفس کشیدن را نمی‌دهد و با کمال پررویی و بی‌رو در وایستی پاهایش را روی د*ه*ان او قرار داده است. دنیل در حالی که یک نخ سیگار از پک بیرون می‌آورد، رو‌به اد‌وارد می‌گوید: - طرف شوخی نداره ها! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  9. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...- دست‌هاش رو ببوسه؟ تو دعا کن دست بریده‌ش‌ رو برای داداش‌ ما لوک نبره، ب*وس*یدن به کنار! آبراهام در حالی که از شدتِ درد، قفسه‌هایِ س*ی*نه‌اش بالا و پایین می‌رود. از لای چشمانش که باز شده است، نگاهی به مارتیک می‌اندازد و می‌گوید: - پسرم، بذار همه چیز رو برات توضیح بدم! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  10. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...کرد، زندگیمون با نامردی‌ها گذشت؛ مگه میشه ریه‌هامون به دود سیگار عادت نکنه؟ مارتیک در حالی که ته مانده‌ی سیگارش را، بر روی زمین می‌انداخت و کفش‌های مشکی رنگش را بر روی آن می‌کشید تا ردی از آن باقی نماند، گفت: - پس مطمئن باش که ریه‌هامون هم، به دود سیگار عادت می‌کنه! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
بالا