Usage for hash tag: گیلدا

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا گوشه امام زاده پاهام رو توی بغلم جمع کرده بودم. بدون هیچ حرفی همین جور که خودم رو تاب می دادم به صدای صوت آسید ممد¹گوش می دادم.با سوز داشت قران می خوند. به یه ایش که رسید کل بدنش یدفعه لرز افتاد نگران نگاهش کردم: -اقا مگه معنی این ایه چیه که این جوری لرز می کنید!؟ اسید ممد وسط حال خوبش و...
  2. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    ...که یعنی «دارن میان» سریع پسر رو ترک کردم. قبل رفتن چند ضربه به شانه اش زدم و سریع به محلی که قرار گذاشته بودیم رفتم. ☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_☆_ #گیلدا شهرزاد شاد و خرسند لی لی کنان به سمت رود خانه می رفت،تا به حال ندیده بود انقدر زیبا شده باشه!پیراهن مدل مردانه ولی گشاد و نخی خنک چهار خونه طوسی...
  3. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا با تعجب نشستم روی زمین وظرف هارو جمع می کردم خان روی زانوهاش جلوم نشست، با یه لبخند مهربون نگام می کرد. خان چرا یدفعه ای این قدر مهربون شده ؟! با لحنی پر از مهربونی دستاش رو به سمت صورتم دراز کرد : -خوبی!؟صورت درد نمیکنه!؟میخوای بریم تو اتاقم برات دوا بزنمش؟ می خواست دستشو بزاره روی صورتم...
  4. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    ...گذاشت و با چشمهایی خندون و چین افتاده نگام کرد. لبخند کوتاهی میزنم و اروم از میز فاصله می گیرم حوصله پر چانگی های این زنک پر افاده رو نداشتم. #گیلدا با دهنی که کف اتاق افتاده بود به شرف خانم نگاه می کردم که یک ساعتی می شه داره از قیمت پارچه هاش که دو برابر سه برابر شده میگه فکر کنم قیمت یه...
  5. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    ...بیست و پنج ساله بعیده! دستم رو درد مند روی قلبی گذاشتم که ضربانش این روزها خیلی دل دل الوداع داره. با چشمهای نیمه باز به رو به روم خیره شدم. گیلدا با اون چشم های پاک و معصومش با نگرانی نگام می کرد.از بازی انگشتاش می شد فهمید که قصد حرف زدن داره، ولی بخاطر مهر سکوتم ساکته . «اخ شهـــرزاد این...
  6. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    از ترس کپ کرده بودم ،من با این پاهای چلاق که رو زمین نمیشه گذاشتش با یه اتاقک دور افتاده خ*را*ب ...ناگهان چشم های یخ زده خان زاده و تصور خشمگین شدنش در نظرم نقش بست، وای خان زاده ! این دفعه دیگه دارم میزنه. پتو رو کشیدم تا بالای سرم و توی خودم جمعه شدم و به ظاهر خودم رو به خواب زدم، این جوری...
  7. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #شایراد خیره در دو گوی یشمی معصوم گیلدا بودم. چشماش شده بود صدفی برای نگه داری از مروارید های که بی مهابا و با سرعت روی صورتش می ریختند ، توی چشماش می درخشید و برق خاصش بر معصومیت صدبرابر نگاهش می افزود و دل سنگ رو برای اروم کردنش نرم می کرد. داشتم بی طاقت می شدم برای ب*غ*ل کردن و نوازش کردن مو...
  8. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا از اتاق بیرون امدم و بالیشتک کوچولو رو زیر بغلم گذاشتم ، چوب رو توی دستام گرفتم. شاید این امانتی رو که می بردم شهرزاد باهام اشتی کنه! اروم اروم از سالن رد شدم. مثل یه لاک پشت پاشکسته شده بودم. ا*و*ف!از پله ها لنگ زنان و با احتیاط پایین امدم حرف خانم توی گوشم زنگ‌خورد: «گیلدا مراقب باش...
  9. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا اروم لای چشمام رو باز کردم. احساس ضعف ، پوچی و تهی بودن رو داشتم. همه جا تاریک بود چشام رو اروم بستم و دوباره باز کردم، این بار روشن تر شد. به اتاقی که داخلش بودم با دقت نگاه کردم. همون اتاقیه که بار اول داخلش بودم؛ یه اتاق دود گرفته که کاه گل بعضی جاهاشم ریخته بود. دستام رو گذاشتم روی...
  10. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا دیشب تا دیر موقعه بخاطر این که کنار خانزاده بودم و این که مریض بودم خواب نرفتم ولی خوب بیشترش بخاطر حضور خانزاده بود، دیشب حالم خوب نبود.انگار هنوز سرما خوردگیم از بدنم بیرون نرفته، تب لرز داشتم، توی جام می لرزیدم و کل بدنم د*اغ بود. تا به خودم بیام دیدم خانزاده کنارمه،من رو اورد توی...
بالا