...اوردم تا اروم بخوابه.
پتو رو تا روی قفسه سینش اوردم ،بی صدا به سقف خیره شده بود. وقتی خواستم بلند شم مچ دستم رو گرفت و چشماش رو درد مند بست:
-گیلدا ..
اینقدر اسمم رو اروم و پر احساس توام شده با درد صدا زد که قلبم لرزید. خیره شدم به چشمای بسته اش، انگار نگاهم رو حس کرد که ادامه داد:
-لطفا برام...