Usage for hash tag: گیلدا

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا با سر و صدایه پچ پچ مانندی درست کنار گوشم اروم چشمام رو باز کردم. کم کم تصاویر واضح می شد، یه کم که زوم کردم متوجه چهره امیر، درست توی یک قدمی صورتم شدم. خواب از سرم پرید و محکم عقب کشیدم، امیر خونسرد نگاهم کرد: -چه خوابت سبکه! متعجب نگاش می کردم. گیج بودم و درک درستی نداشتم، قضیه چیه...
  2. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا از بعد از دیروز که اون مرده اومده بودامیر همش توی فکر بود، خیلی کم خونه می اومد و بیشتر بیرون بود. چشمام رو توی کاسه چرخوندم، خیلی دوست داشتم بفهمم اون مرده چی بهش گفته، با شنیدن صدای در از جا پریدم.ماشین فولکس مشکی رنگ امیر وارد حیاط شد. تا پارکینگ با چشمام دنبالش کردم ، بلاخره باید...
  3. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    ...زیاد بود؟! چشمهای زیبای داشت... این اعتراف برای قلبم زیادی سنگین شد! در حد یک تنلگر! در حد یک لرزش! نگاهم به روی لبهای بهار رنگش سوق داده شد،گیلدا مثل عطر بهار نارنج بود! پر طراوت و وسوسه انگیز! طنازی خواصی توی تک تک حرکاتش خفته بود و چیزی که این طنازیش رو خواص می کرد این بود که ناخودگاه بود...
  4. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا امروز احساس می کردم پر انرژی ترین ادم دنیام! از روی تختم بلند شدم و به طرف اینه رفتم،لبخندی به روی خودم پاشیدم و خرمن موهای بلندم رو گرفتم و توی هوا تاب دادم، برای یک لحظه دلم برای این دخترانگی های ریز و لطیف ضعف رفت. شونه رو برداشتم موهای طلایی رنگم رو شونه کشیدم،در حین شونه زدن نگاهی به...
  5. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا نفس نمی کشیدیم، شاید اگر خان زاده دوباره زنگ نمی زد متوجه نمی شد که زنگ زدیم ولی الان که فهمیده نمی فهمم چه بلایی سرمون میاره... خان و همسرش قصد داشتن برن! ساواش ما رو تهدید کرده بود که اگر کوچک ترین حرفی به اونها بزنیم هر دومون رو خواهد کشت! می دونم که از این مرد دیونه هر کاری بر میاد...
  6. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا توی رودخونه پشت عمارت مشغول شستن لباس چرکام بودم. با شنیدن صدای شیهه اسب برگشتم و به خان زاده که به تاخت داشت توی زمین خالی کنار عمارت می چرخید نگاه کردم. لبخندی زدم، چقد از این زاویه جذاب بنظر می رسید با اون اخم همیشگی و سرعتش! اروم خندیدم، دستام رو شستم و نشستم روی زمین و خیره شدم به...
  7. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    ...تا تصمیمت رو نگیری ازاد نمی شی چیه؟! اخه من چه تصمیمی باید بگیرم!حرفهای امیر خان توی گوشم زنگ خورد «درسته هیچ وقت مال من نبودی!ولی ازت نمی گذرم گیلدا ! » یعنی چی؟! یعنی ممکنه امیر حرفی به خان زاده زده باشه؟! واقعا گیج شده بودم.نمی فهمیدم چی می خوام، نمی فهمیدم چه اتفاقی قراره بیوفته!نمی...
  8. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    صدای اروم، ناراحت و گرفته خان زاده قلبم رو به درد اورد: -گیلدا چرا انقدر اذیتم می کنی؟! فقط ازت می خوام یکم درکم کنی و یه بار به بارای دیگم اضافه نکنی! خواهش می کنم بیا غذات رو بخور! انگار خان زاده یاد چیزی افتاده بود، قشنگ ازش معلوم بود این جا نیست، نکنه یاد ایسل افتاده؟!اروم از روی تشک بلند...
  9. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا روبه روی پیرمرد نشسته بودم. جلوی کلبه ی چوبی کوچیک ولی زیباش، مشغول اتیش درست کردن بود، قطعه سنگ ریز زیر پام رو با لگد کوتاهی دور کردم. پیر مرد با اون ریشهای بلند و سفیدش محو اتیش شده بود، نفسم رو کلافه بیرون دادم. من از در پشتی عمارت بیرون امدم و موقعه امدن هیچ کس من رو ندید ممکنه...
  10. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    ...سرد و یخی صداش تنم به رعشه در اومد: -شاید هرگز مال من نبوده باشی !ولی ازت نمی گذرم ،همون جور که شایراد از دلبر من نگذشت ! از دلبرش نمی گذرم گیلدا ! نمی گذرم ! سکوت چیزی بود که اون لحظه از هزاران سیلی دردش بیشتر بود. واقعیتی که من هرگز ندیده بودمش! به معنای واقعی کلمه خفه شدم، لرزی از بدنم...
بالا