پارت_04
پشت سرمون رو نگاه کردیم و دیدیم اِلایجهست، صمیمیترین رفیق رمی! رمی با خوشحالی به الایجه نزدیک شد و به هم تبریک گفتن و همدیگه رو ب*غ*ل کردن. الایجه بعد از تبریک گفتن بهم، به کتاب توی دستم اشاره کرد و گفت:
- بینوایانه؟
- آره، رمی بهم هدیه داده.
- وقتی خوندی بده منم بخونمش.
- حتما.
- خب...