Usage for hash tag: الهه_کریمی‌فرد

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_197 پوفی کشیدم و برگشتم تو اتاق نگاهی به ملودی کردم و گفتم: - حالا من چه طور لباس اینو عوض کنم؟ اگه بلند شه ببینه لباسش رو عوض کردم زنده‌م نمی‌ذاره ولی آخه بدحوری مریضه باید مراقبش باشم اگه ببینه کمکش کردم ناراحت نمی‌شه، ولی از کجا لباس بیارم عوض کنم براش. یک لحظه یاد لباس‌های مامان...
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت-196 همین لحظه رعد و برق گوش‌خراشی زد و بارون نم‌نم شروع به باریدن کرد، کلاهِ کاپشنم رو گذاشتم رو سرم و بی‌توجه به بارشِ بارون بازم با مامان و بابا درد‌دل کردم و اشکام جاری شد این چیزی بود که خیلی بهش نیاز داشتم و بغضمم که چنگال‌های تیزش رو به پرده‌ی اشکام میزد، همون‌طور که اشک میریختم با...
  3. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۹۵ سیروس گفت: - بیا مثل بچه‌ی آدم بگیر بشین این‌جا. برگشتم و دستی توی موهام کشیدم تا عصبانیتم کمتر بشه و برگشتم سر میز و روبه‌روش نشستم. سیروس: آره تند رفتم هم دیروز هم الان. - وقتی به خاطر گناه نکرده، پدر و مادر منو کشتی خیلی راحت می‌تونستی منو هم بکشی چرا منو نگه داشتی؟! واسه این‌که...
  4. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_12 با همون گریه‌هام، شروع به خندیدن کردم که همین لحظه، صدای رمی به گوشم رسید: - مطمئنا خودت اگه می‌دیدی چقدر قشنگ می‌خندی، عاشق خودت می‌شدی. با ناراحتی پا شدم و نگاهی به رمی انداختم و گفتم: - دیشب چه دعوایی بین تو و الایجه شد که من ازش خبر نداشتم؟ - لطفاً مجبورم نکن که بهت دروغ بگم ابیگل...
  5. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_11 «ابیگل» یک رنگ آبی خیلی زیبا درست کردم و روی بوم نقاشی کشیدم. با قلم‌موی کوچک، جای موهای زن توی بوم رو رنگ زدم. اون رنگ آبی زیبا با پو*ست سبزه‌ی براقش، هارمونی چشم‌گیری رو آفرید. بعد از کشیدن موهای آبی، حالا نوبت کشیدن النگوهای رنگارنگی بود که همیشه به دست می‌کرد. برای اولین بار بود که...
  6. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_194 *** با صدای شلاق بارون که به سقف عمارت می‌خورد و قطرات شفافش که با شیشه اتاقم بازی می‌کردن چشمام رو باز کردم، اتاقم تاریک بود آباژور کنارم رو روشن کردم و بلند شدم رفتم سمت پنجره، بازش کردم. بارون شدیدی در حال باریدن بود و ابر‌های استراتوس تیره رنگ آسمون رو در بر گرفته بود، با این‌که...
  7. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_193 «ملودی» بارون شدیدی در حال باریدن بود، تیرداد که توی حیاط عمارت نگه داشت از موتور اومدم پایین و لگدی محکم به موتور زدم که پام خورد به اگزور و جیغ بلندی کشیدم. تیرداد گفت: - چته تو خوددرگیری داری؟ - اگزوز خورد به پام. - البته درستش اینه که بگی پاتو زدی به اگزوز! - توی این بارون شدید...
  8. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_10 «رمی» پس از یه حمام گرم با شیر و گل رز، از وان سنگی بیرون اومدم. کنار شومینه رفتم و چند تا هیزم داخلش انداختم که شعله‌ی آتیش، بیشتر شد. روی صندلی مخصوصم نشستم و لیوان شیر و عسل رو نوشیدم. واقعا بعد از حمام، می‌چسبید! کمی بعد، ربدوشامبر پو*ست خرسم رو درآوردم و بعد از خشک کردن خودم، بافت و...
  9. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_09 «الایجه» با سر و صدایی که گوشام رو پر کرده بود، چشمام رو باز کردم. خدمه‌ها داشتن ریخت و پاش‌های مهمونی دیشب رو جمع و جور می‌کردن. خمیازه‌ای کشیدم و از جام بلند شدم. به‌ خاطر خوابیدن روی مبل بدجوری تن و بدنم درد گرفته بود. دستی توی موهام کشیدم و کنار شومینه رفتم. برف هنوز در حال بارش بود...
  10. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_192 بعد از این‌که مامانم و آبجیم توی اون تصادفی که کار سیروس بود کشته شدن چند روز بعدش بابا یک خونه‌ی دیگه خرید که سمت شرق شهر بود. این‌جا همش یاد خاطرات مامانم و آبجیم میوفتاد منم همین‌طور بودم، نمی‌تونستم این‌جا زندگی کنم هرچی می‌شد یاد اونا میوفتادیم بابا که خیلی اذیت می‌شد، روز و شبش...
بالا