Usage for hash tag: ونیس_امیر_خانی

ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...عصبی به سویش برگشت. - اسم مرا به زبان نیاور! صدایش را کمی بالاتر برد: - تو حق این‌که مرا صدا بزنی را نداری! نیوان ناباور صدایش می‌زند: - مهبد! مهبد گویا که دیوانه شده است جیغ می‌کشد. - گفتم مرا صدا نزن! صدایم نزن! نمی‌خواهم صدای تو را بشنوم. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...شود چون اگر بیشتر از آن آن‌جا می‌ماند به حتم دندان‌های دخترک را می‌شکست. مهبد سرمست از این‌که توانسته بود نیوان را عصبانی کند، پس از مدت‌ها لبخندی زد. هنوز اول سختی‌های نیوان بود. کاری می‌کرد که مرغ‌های آسمان به حال نیوان زارزار گریه کنند. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...چشمانش را می‌بندد تا چیزی به این دختر نگوید. به هر حال اوضاع روحی‌اش خوب نبود‌. - برایم مهم هست! چون تو همسرم هستی! - کاش نبودم! کاش همسر تو نبودم. نیوان اخم در هم می‌کشد. - من ولیعهد کشور هستم! بعد تو می‌گویی که ای کاش با من ازدواج نمی‌کردی؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...حلقه دستانش را تنگ‌تر می‌کند. او نه خانواده و نه ثروتی داشت. حتی چند وقت پیش نیوان تنها داشته‌اش را هم از او گرفته بود؛ پس فقط خودش را داشت. مانند همیشه باید خودش از پس خودش بر می‌آمد. او جز خودش کسی را نداشت و خودش هم باید انتقامش را می‌گرفت. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...تو چه می‌خواهم؟ بعد حالت تفکر به خود گرفت. - من از تو خودت را می‌خواهم! مهبد مسخ شده به چشم‌های بسته شده نیوان نگاه کرد. نیوان از مهبد فاصله گرفت و صدایش زد و انگار که مهبد به خودش بیاید تلاش کرد که نیوان را کنار بزند، اما بی‌فایده بود... . #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...اندکی ذهنش را آرام کند؛ ولی به محض بستن چشمانش تصویر نیوان جلوی چشمانش نقش بست. مهبد دست پاچه چشمانش را باز می‌کند تا لاقل وقتی تنها هست مجبور به تحمل قیافه نیوان نباشد. آهی می‌کشد و دستش را بر روی درون خاطرش که به تازگی درد می‌کرد می‌گذارد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...به کام او نبود. مثل این‌که زندگی‌ از این‌که مهبد بخندد خوشش نمی‌آمد! در تمام طول مراسم ازدواج‌شان فقط میزبان نگاه‌های پر ترحم عمید بود. مهبد به عمید حق می‌داد، زیرا داشتن هوو برای هر زنی سخت بود. حتی همسر دوم شدن هم به این آسانی‌ها نبود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...بود! اسم واقعی آن دختر تیارا هست. کویات با این‌که حدسش را می‌زد، ولی با این‌حال شوکه به نیوان نگاه کرد. کویات در خود احساس غریب و عجیبی داشت. شباهت رازانا و تیارا غیر قابل انکار بود. وقتی به آن دختر نگاه می‌کرد انگار به رازانا نگاه می‌کرد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌دانی که چه‌قدر دوستت دارم؟ نیوان هیچ پاسخی نمی‌دهد. گویا که هیچ سوالی از او پرسیده نشده است. با این‌حال عمید دست بردار نبود. - چرا این‌قدر دیر آمدی؟! دلم خیلی برایت تنگ شده بود! وقتی که شنیدم کالسکه‌تان در راه خ*را*ب شد بسیار نگران‌تان شدم. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...دخترک می‌سوخت. دختری که مدام تاوان پس می‌داد و سزای کارهای نکرده‌اش را می‌دید، ولی باز هم خودش را خوش‌بخت می‌دید. حالا برای این‌که زنده بماند و نفس بکشد باید این خواری و خفت را تحمل کند. نیوان مهبد را ب*غ*ل می‌کند و از روی زمین بلندش می‌کند. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
بالا